ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
قلب خود را باصفا کن، تا نمازت گل کند
با وضو غسل حیا کن، تا نمازت گل کند
دست آدم از دم حوّا به دنیا بند شد
عزم خود را بی هوا کن، تا نمازت گل کند
کافران را آرزوی ترک آن باشد ز یاد
شِرک را بی دست و پا کن، تا نمازت گل کند
فرصت از آنی که می بینی کنارت، کمتر است
کار دنیا را رها کن، تا نمازت گل کند
شَرّ شورِ اَشقیا را بی اثر کن ای جوان
جان خود را پر بها کن، تا نمازت گل کند
مرز خود را از گناهانت جدا کن لحظه ای
تا توان داری دعا کن، تا نمازت گل کند
غافلی سِحر و سَحَر را گر فراموشش کنی
تا ابد او را صدا کن، تا نمازت گل کند
وتر و شفع و شب تو را ایمن ز دنیا می کند
یومیه ها را سوا کن، تا نمازت گل کند
معرفت این است قبل از او خودت را بنگری
در نمازت گریه ها کن، تا نمازت گل کند
چون نمازت گل کند، دنیا به نازت گل کند
نفس خود را با خدا کن، تا نمازت گل کند.
میثم هزارجریبی
خدایی بندگی بی عشق تعطیل
غزل ، خوانندگی بی عشق تعطیل
نبودِ عشق ، مرگِ حضرت یاس ...
که یعنی زندگی بی عشق تعطیل
عادل فنائی
خواستم بال و پری سوی خیالش وا کنم
تا میان آسمانش خوب خود را جا کنم
هرچه کردم بالها را وا کنم دیدم نشد
بهتر آن دیدم که راه دیگری پیدا کنم
دست تقدیر و تعصب بال من را بسته بود
پس نمیشد فکر رفتن سوی آن رعنا کنم
مرغ عشقی دور مانده از بهشت سبز او
تا به کی کنج قفس، دل را خوش از آوا کنم
بال من را بسته و در را گشودند، ای دریغ
تا که دلتنگی خود را بیشتر معنا کنم
هرکه میخواهد بداند بعد از این، من عاشقم
تا به کی حال و هوای عشق را حاشا کنم
نوری از دوری او لحظه شمار عشق شد
تا که با امید او امروز را فردا کنم
آرمین نوری
یار آمد ، خانه ام ویرانه کرد
با هنرمندی مرا دیوانه کرد
دامنی پر کرد از گل ، ناگهان
ذکر می گفت ، راهی میخانه کرد
حسین علی رضایی
عرب را ناامیران خوار کردند
جفا در حقشان بسیار کردند
حقوق و حرمت قوم عرب را
برای منصبی انکار کردند
برای انبساط خاطر خویش
خیانت در صف ابرار کردند
سران سازش و صهیون و شیطان
توانی بر علیه یار کردند
به اسلام و مسلمانان خیانت
به تلقینات استعمار کردند
به استضعاف ایشان را کشاندند
اسیر دست استکبار کردند
برای قتل عام اهل غزه
تعامل با جنایتکار کردند
شبانه بمبهای فسفری را
روانه جانب احرار کردند
هزاران تن سلاح آمریکایی
هزاران خانه را آوار کردند
به اهل غزه از هر سو تهاجم
به محو اهل آن اصرار کردند
حرامیهای غاصب قدسیان را
به ترک سرزمین اجبار کردند
به بیماران و جای امن آنها
تهاجم با دل بیمار کردند
زنان و کودکان محصور و محدود
برای شادی اشرار کردند
ز دریا و هوا محصورشان با
چراغ سبز استعمار کردند
نه آب و نه غذا و نه دوایی
دوباره ( شِعب ) را تکرار کردند
زنان و کودکان رنجور و بیمار
به خون دیدگان افطار کردند
ز فرط تشنه کامی شیرخواران
تلذی با تن تبدار کردند
یمانی شد از آن مغضوب سلطه
که با خودکامگان پیکار کردند
عدو شد بار دیگر منشا خیر
ز خواب آزاده را بیدار کردند
به نقش تفرقه انگیز شیطان
توجهها اولوالابصار کردند
در اقصای جهان اهل بصیرت
تظاهر ضد استعمار کردند
مسلمانان نستوه سلحشور
به وحدت یک صدا اقرار کردند
علی اکبر نشوه
صدای گوشنوازِ رود و جوی و چشمه آب
دلپذیر میکند آدمی را ، بسوی خواب
لذت خواب در طبیعت، آرامشی نیک بوَد
برجسته شود هر هنری ، ذهن مطیع بود
گر جَزم کنی به دشت و دَمَن عزمت را
حال خوب داری و کمتر کنی زحمت را
آنقدر در اوضاع وخیم ، غرق گشتیم
از آب و هوا و ساده زیستن ، دورگشتیم
ناگفته نماند صدای دلنواز یک پرنده
غار غار کلاغان هم شاید آزاردهنده
الاغ و خر ، هرز گاهی کنند عر عر
جای شکرش باقی ،نباشی نزدیک آن کره خر
شاخ و برگ درختان ، بِربِر کُنان ، نگاهت کنن
باد نرمی که وزید، تکانی خورند و وِلِت کنن
چشمت اُفتد به میوه آن درخت هِیکَلی
میوه اش نرسیده ،حیف است آنَش بِکَّنی
زبخت بد ، میوه رسیده اش آن بالاست
بیهوده نجوی ،دستت نرسد که واویلاست
سکوتی فرا گرفت همه دشت ودمن و باغ را
صدای شُرشُر و شَرشَرآب می سرود خواب را
زنبور یا مگس، ره اعتراض در پیش گرفت
ای شاعر،ویز ویز و وِز وِز ما چرا از یادت بِگِرِفت
آندو، چند هجومی آوردن به سوی طعام
بگفتن دفعه آخرت باشد ، زبان گیری به کام
ناگه چشمکی زد نوری بر آن سبزه زار
بگفتا حیف نان ، نیز هستیم در این کشت زار
زما هم تعریفی وتمجیدی ،تشکری نما
آنچه بینی درجهان ،ز تابیدنِ خورشیدوماه
نور خورشید ز روی اَدا، قهری نمود و برفت
نور ماه ز ماه بودنش بتابید و هرگز نرفت
خلاصه در شگفت آردت این جهان
هم دیدنی و هم سِتودنیست، به شُکرش بِمان
محمد هادی آبیوَر
گر فنا شد پیکرم ، آمال هایم زنده باد
عطرِ صد ها آرزو در تربتم آکنده باد
ارمغانِ دل بُود عشقی که میبخشد به یاس
تا بچینیش از مزارم، هدیه ای ارزنده باد
آمال: آرزو و امید، تربت: قبر ، ارزنده:شایسته و باارزش
محراب علیدوست