ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
روز محشر که زبان اهل دنیا الکن است
در فرار از خویش و خویشاوند هر مرد و زن است
چشم و گوش و دست و پا با اذن رب العالمین
جمله گویا و زبان پر هیاهو الکن است
پای میزان عمل پیر و جوان مبهوت و مات
نامه را خوانند و پرسند این از آن من است
شادمان آنان که چون وقت حساب آید میان
ساقی کوثر بفرمایند مهمان من است
علی اکبر نشوه
گر نباشد دانش آموزی هنرمند و ادیب
از سخن گفتن ادب اخلاق باشد بینصیب
گم کند در جمع یاران و حریفان خویش را
گر وکیلی خبره گردد یا مهندس یا طبیب
علی اکبر نشوه
پندی دهمت صمیمی و سربسته
بسپار دلت را به یکی پیوسته
دلبستهٔ اهل دل بمان تا به جنون
اما به کسی جز او نشو وابسته
علی اکبر نشوه
ز شب تا صبح بیداری تو گاهی
برای آزمون کتبی شفاهی
سحرگاهی ز خواب ناز برخیز
برای امتحانات الهی
علی اکبر نشوه
شود از صد فزون عمر تو بر فرض
چه سودی دارد این سرمایه قرض
اگر غافل شوی از کار و خدمت
نباشی فکر آبادانی ارض
تصور کن خدا صد سال دیگر
بیفزاید به عمرت باز بر فرض
اگر آسان دهی آن را به تاراج
روی در جرگه خسران فی الارض
نباشد صبح فردا صحبت از طول
سوال حاسب از عمق است و از عرض
امانت رفت اگر نستوه بر باد
چه خواهی کرد نزد صاحبش عرض
علی اکبر نشوه
آنکس که نباشد ز ضمیرش آگاه
از راه رود گهی و گاهی بیراه
توفیق طلب کن بشناسی خود را
تا راه ببینی و نیفتی در چاه
علی اکبر نشوه
پایمان در پای دین افتاد در جنگ گران
تا جهاد و پایمردی پای گیرد در جهان
دست را کردیم با دستان خود تقدیم دوست
تا نبیند خویش را در دستهای ناکسان
علی اکبر نشوه
ای از سُلاله نور یاد آور و نشانه
نام تو میدرخشد بر تارک زمانه
سرباز سرفرازی در منتهای ایثار
عباسی و علمدار در عشق جاودانه
در دشت آتش و خون توفنده و سلحشور
در زهد و پارسایی دریای بی کرانه
بر قامت رشیدت چون لحظهای نظر کرد
خم کرد قامتش را شمشاد خاضعانه
بر دست پر توانت چون بوسه زد خمینی
از کاخ ظلم و بیداد آتش کشد زبانه
تا در زمان هستی تحت لوای قرآن
بر کفر فائق آیی با لطف آن یگانه
نستوه قاصر است از توصیف روح ایثار
در قالب کلام و الفاظ شاعرانه
علی اکبر نشوه