یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خواستم بال و...

خواستم بال و پری سوی خیالش وا کنم
تا میان آسمانش خوب خود را جا کنم

هرچه کردم بال‌ها را وا کنم دیدم نشد
بهتر آن دیدم که راه دیگری پیدا کنم

دست تقدیر و تعصب بال من را بسته بود
پس نمی‌شد فکر رفتن سوی آن رعنا کنم

مرغ عشقی دور مانده از بهشت سبز او
تا به کی کنج قفس، دل را خوش از آوا کنم

بال‌ من را بسته و در را گشودند، ای دریغ
تا که دلتنگی خود را بیشتر معنا کنم

هرکه می‌خواهد بداند بعد از این، من عاشقم
تا به کی حال و هوای عشق را حاشا کنم

نوری از دوری او لحظه شمار عشق شد
تا که با امید او امروز را فردا کنم

آرمین نوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد