یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کم کم بیا که فاصله ها کم نمی شود

کم کم بیا که فاصله ها کم نمی شود
این روزگار لعنتی آدم نمی شود

وقتش رسیده چادر مشکی سرت کنی
دیگر کسی برای تو محرم نمی شود

می خواستم فقط بنویسم برای تو
میخواستم دوباره بگویم .. نمی شود


من سالهاست بی تو نشستم نگو چرا ..
وقتی خدا نخواست فراهم نمی شود

بانوی من .. زیاد مزاحم نمی شوم
این حرف ها برای تو مرهم نمی شود ..


سید حمید حسینی

السلام علیک یا صاحب الزمان


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=
محمد

خسته راه گرما زده بود!

خسته راه
گرما زده بود!
در جاری رود
از خستگی ،
گرما
آثاری نبود .
رنجیده !
رنج دیده !
روح را
به دست دوست سپرده بود
در سایه سار دوست ،
آرام
شکایت از کسی نبود .
در کنار دوست
سبزتر از برگ بهار !
آیا
با نگاه دوست ،
شکوفا شده بود ؟


حسن بهبهانی

می‌خواهم زنده بمانم

می‌خواهم زنده بمانم
چشمانم را می‌بندم
و به تو فکر می‌کنم

من به نبض درخت
در شاخه‌ی شکسته
باور دارم

حمید مرادی

... من سدی شکسته ام؟

... من
سدی شکسته ام؟

خسته یا،
ردّی از یــک رود!

محمد ترکمان

ترسم دل دیوانه ام آخر گرفتارم کند

ترسم دل دیوانه ام آخر گرفتارم کند
مجنون صفت در عاشقی شیدای دلدارم کند
با خاطراتت خفته ام با خاطرات خویشتن
مستی مبادا آید و یکباره هوشیارم کند
دیشب بیاد چشم او ساغر به ساغر میزدم
بی آنکه از مستی می ساقی خبر دارم کند
پروانه امشب پر نزن در عالم رویای من
ترسم که آواز پرت از خواب بیدارم کند

فرهاد فربد

انتهای جاده خاکی

انتهای جاده خاکی
درختی منتظر ایستاده است
مدت‌های زیادی است
خوب می‌داند،امیدی به آمدن بهار نیست
تاریکی در برگهایش دمیده است
آخرین ستاره هم خاموش شد
در میان رازهای روشن
هنوز پرسه میزنم
تو نیستی و دنبال هیچ می گردم
این بار آخر است
دیگر هیچ ستاره ای طلوع نخواهد کرد
من در تاریکی غروب کردم و تاریکی در من طلوع
به باده نخواهم نشست ولی به باد آری
در برابر این خشم فروخورده
تنها خواهم ایستاد
عاشقانه ها مرده است
تنها تنه خشکیده ای در تاریکی
با شاخه هایی بی روح


احسان ناجی