یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وعشق را یافتم درون کفشی

وعشق را یافتم
درون کفشی
به جا مانده بر درختی
تا بسازد پرنده لانه‌ایی
برگیرد در منقار خویش دانه‌ایی
تاشود خاطره‌ایی
بر جوجه‌ایی


عبدالعظیم_خویی ‌

بیخوابیم بهانه داشت

بیخوابیم بهانه داشت
بگو دوستم داری
خندیدی و گفتی
گلهای یاس تو باغچه‌صدایت را نشنوند
نگاهت کردم
تو رویا شده بودی
لعنت به نیستی

فریبا صادقی

و با هر اشاره‌ی دستت

و با هر اشاره‌ی دستت
دریا میانِ رگم خواب می‌رود
ای مخملی که سرو
گُلبوته‌هایِ حرفِ تو را سبز می‌کند


خسرو_گلسرخی

آه! آدمی چگونه

آه!
آدمی چگونه
در این مرکزِ همیشگیِ انفجار می‌زیَد
‏و ساده و خاموش
می‌ماند؟

محمد_مختاری