ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
همه چیز را
لو خواهم داد
جان چگونه
میرود را
به جانان
خواهم گفت!
بیـــژن_ســـام
زمانی
هیچ چیز می آمد
و هیچ کس را
به هیچ جا می برد!
این هیچ بزرگ
تاوان
پرسش همیشه ی مادرم است
کجا بودی؟
هیچ جا...
کجا می روی؟
هیچ جا...
علی بهرنگی
بدون تو
ثانیه ها را توی سطل می ریزم
زمان را مچاله می کنم
بی صدا درد می کشم
فریاد گویا مرهمی موقت است
اما بلد نیستم
بلد نیستم
از این پنجره ها بگذرم
من روزی باد بودم
امروز مردابم...
(پونه ندایی)
تابستان است
و
بوی انگور می اید
وبوی می
باید پیاله ای پر کرد
رفت تا
پیگیری یک خواب ارام
وسپید
دردلتنگی یک روز
بارانی
بدور از خانه
بدور از دوست !
خانه ها را باید از بن ساخت
خانهای برای زندگی
خانه ای سر شار از عشق
گل ها را باید چید
ودر دامن گلدان نهاد
برسم دیرین
وزندگی را باید
پیدا کرد
وتا بینهایت حرکت کرد
برای زیستن
نه نفس کشیدن
تا
غایت عاشق شدن!
در این تقدیر رنگ و رو
باخته !
خود را بدست تقدیر
نباید سپرد
بدون تامل
وبدون دغدغه !
وخوشحال از نفس کشیدن
باید بو ها را
احساس کرد
بوی باران
بوی گل
بوی بهار
بوی زندگی
را تا بی نهایت
بهرام معینی
تو را من چشم در راهم
شباهنگام.
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام، در آندم که برجا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم .
(نیما یوشیج)