یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به هر طرف که می روم

به هر طرف که می روم
می خورم به عشق
تمام راه های عاشقانه
بن بست می شود به تو
راه هائی پوشیده از ردٌ پای رؤیاها
مه گرفته از عطر داغ ماه
با دست کوچک باران
من از کرانه های خیالت
گل های ملاقات می چینم
پرویز صادقی

عاشق که می شوی

عاشق که می شوی
حس می کنی زنده تری
دلت می خواهد هرگز نمیری
و این خاصیت عشق ست
عشقی که حتی مرگ هم
توان توقف آن را ندارد
جز آنکه
کمی وقت اش را می گیرد

پرویز صادقی

خانه به دوش چشمانت

خانه به دوش چشمانت
در کوچه های بارانم
آن جا که هیچ کس نمی داند
من گریه می کنم یا باران

پرویز صادقی

نداشتن ات احساس غریبی ست

نداشتن ات احساس غریبی ست
که هیچ واژه ای جرأت نمی کند
به آن نزدیک شود

پرویز صادقی

شبیه برکه ها

شبیه برکه ها
که بوی ماه می دهند
من به تو آغشته ام
که هر شب از آسمان خیالت
در دلم می افتی
پرویز صادقی

تو برایم

تو برایم
به نفس می مانی
که نمی شود به تأخیر انداخت
پرویز صادقی

روی دیوار دلم

روی دیوار دلم
ساعتی ست که می گوید
چند اندوهِ دیگر هنوز
من تو را زنده ام
وقتی که دیگر هیچ چیز

به من تعلق ندارد
حتی سکوتم
که با تو حرف می زند
پرویز صادقی

سؤالی که پرسیده نمی شود

سؤالی که پرسیده نمی شود
وجود ندارد
چه قدر به من می ماند بدون تو !
پرویز صادقی