ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
جسمی فرو نشسته در اندوه عشق
یک مشت خداحافظی
و یک تنهائی
که گلویش از سال ها سکوت
گرفته است
و چشم هائی که از دیدن پیر می شوند
شاید اولین نشانهٔ مرگ
خستگی روح باشد
و این منم بی تو :
هر روز کمی خسته تر
کمی مرده تر
پرویز صادقی
خیالت فلوت کوچکی ست
پر از نوای لالائی
که اندوهم را به خواب می برد
در صحرای عشق
تو شبان تنهائی ام می شوی
پرویز صادقی
جز تو
من چیزی برای خواستن
نمی خواهم
این خوابُ خیال ها هم
بروند پیِ کارشان
که آبُ نان من توئی
تو
پرویز صادقی
این عاشقانه هائی که می خوانی
عارضه های مصرف عشق ست
پرویز صادقی
شعر من خانه است
خانه ای که تو درآن سکونت داری
هر واژه اش
اتاقی ست خوابگاه خیال تو
و هر سطر شعرم طنابی
که پیراهنت روی آن در باد می رقصد
و گل های دامنت
بوی خوش یک زن را
در کوچه های شعر من می ریزند
از تو که می نویسم
هر واژه پرنده ای می شود
که دلش پر می زند برای تو
و من بوی آسمان می گیرم
خیالت که در سرم می افتد
اندازهٔ گل های جهان
من از تو سر می روم
روی سنگفرش عاشقانه ای
که جولانگاه چشم های توست
پر از فریادی که از همهٔ سکوت ها می گذرد
و تو را می بوسد
و من چگونه از رؤیای تو برگردم
وقتی که در درونم
هرگز تو را ترک نکرده ام ؟!
پرویز صادقی
تا انتقام نبودنت را
از تقدیر نگیرم
من از دوست داشتن ات
دست بر نخواهم داشت
که تا نمیرم
من به تو محتاجم
آئینه ها بی تصویر ویرانند
پرویز صادقی