یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به گمانم نزدیک به اذان بود!

به گمانم
نزدیک به اذان بود!
یک سو من بودم
دغدغه های بی کسی
سوی دیگر
نگاه مست رهگذر
دست و دلم را گم کرده بودم
خیره شد
نگاه زیر چشمم پس گرفتم
رفت
دوای درد چشم
از دم درمان مریضخانه کرد
بی خبر
شد فراموشش
که جانم
با تقلا روز ها منتظر اشاره دیگر بماند
تا که
آرزویش کردم بخواب


منوچهر فتیان پور

گوشه ی لب هایم

گوشه ی لب هایم
تشنه تک جاروی لپی ست
به رباید از غنچه لبت
یک صد بیست بوسه به حلال
گر بخواهی تشنه بمانم هنوز
ره نمانده تا بروم
دم میخانه به روز

منوچهر فتیان پور