یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آسمانِ شعرِ من در التهابِ زندگیست

آسمانِ شعرِ من در التهابِ زندگیست
می سرایم از تو که عشقت شرابِ زندگیست

زندگی ذاتاً خودش که درد و آه و غصّه است
خنده هایت نازنینِ من نقابِ زندگیست

بی تو شعرم واژه هایی گنگ و بی معنا و پوچ
با تو هر بیتم شکوهی در کتابِ زندگیست


صورتِ مجلس نوشتم روز و شب با این و آن
صورتِ محبوبم امّا حرفِ نابِ زندگیست

بهترین قابی که ثبت است در نگاهم تا ابد
دخترانم با تو در عکسی که قابِ زندگیست

مسعود اویسی

خنجر کینه را غلاف نکن

خنجر کینه را غلاف نکن
ای رفیقِ گلوله خورده ی من
دست از انحنای  ماشه نکش
ای چریکِ سیاه چُرده ی من

آه این غم چه بر سرت آورد؟
که به دست خودت اسیر شدی
که امیر سپاه این خیل ِ
جنگجویان صلح پذیر شدی


لااقل مستطیلی از این خاک
قَـدّ ِ قبر ِ خودت مصادره کن!
لااقل بر سر تبرزین یا
نعشِ اسب خودت مذاکره کن!

خون خود را بریز و خاکت را
غرقِ خون ساز و تکه‌تکه‌ نبخش
یا نَسب نامه های ایلت را
دم ِ آتش بده به سکه نبخش

کوری چشم ِ (اخته ی قاجار)
بم ِ فریاد را تصرف کن
بی وجودی اگر خیانت کرد
چشم های مرا تعارف کن

حمله کن حمله کن چه غم که اگر
قسمتِ تو در این زمان مرگ است
تو که تاریخ ایل و اجدادت
پُر آلاله ی جوان مرگ است

دیر فهمیدی کهنه سربازم
زندگی عرصه ی مدارا نیست
راه صلح جهان‌ما جنگ است
و حقیقت همیشه زیبا نیست

کاش در این کتاب ِ تاریخی
یک دو صفحه کنام‌ ما باشد
گرچه لو رفته اسم شب ای کاش
اسم امشب به نام ما باشد


امین عبدالهی

درود ای بزرگ نو اندیش من

درود ای بزرگ نو اندیش من
خرد پیشه ای دشمن اهرمن
درفش نیاکان نام آورم
تو تخم خرد کاشتی در سرم
بزرگ ای سراینده ی زندگی
تو ای مایه ی فخر و بالندگی
خداوند شمشیر و گوپال و کوس
حکیم خرد ورز و دانای توس
جهان گشته از ساغرت پاک مست
زه شهنامه ات جان به شور آمده

روانم تویی از تو من روشنم
چراغ شب تیره ی میهنم
کزبان دری را نگهبان تویی
امید جوانان ایران تو ای
به مردانگی داده ای بال و پر
تو پرورده ای کاوه ی دادگر
زباب ز مامم به من خویش تر
تو خود کاوه هستی بسا بیشتر
روان تو آکنده از جان شدست
سراپرده ات مهر ایران شدست

حسین قنبری عدیوی

شور در سر نهادم

شور در سر نهادم
شک بر دل ندادم
زمین در دستم
خود را تا او دواندَم

سر بر شانه اش کاشتم
خود را محرم انگاشتم
آبِ چاله ؛ دریایم
خورشید در بَرَم داشتم

تا آسمان هفتم بردنم
به جنت بسپردنم
دیدم خدا را
من نه آنِ گندم خوردنم

لبخندم مهمانِ مردمان
کم دستان را کم دستی ترجمان
از پس‌ِ مهرورزی
ایمانم تا منتهایِ جان

یک خاصه بنده اش
در طوافِ کعبه اش
در سودایِ بهشت
بلند شد خنده اش

با هر دور طوافش
پاک می‌کرد گناهش
ثواب می‌برد حتی
از خُسبیدن و جماعش

درست است گمانش
ساخته بهشت و جهانش
بهشتش را تعبد
جهانش ؛ مَرکبِ فلانش

برنده کدامیم؟
هیچ یک ندانیم
به وقتِ رو شدن
هر دو نهانیم

تو نیز همانی
یا اینی یا آنی
یا کمی مُزَور
هم اینی هم آنی


سید علیرضا دربندی

به یمن مقدمت درها همه باز

به یمن مقدمت درها همه باز
به یاد تو کنم روز خود آغاز

ز شعرهای قشنگ عاشقانه
زنم از بهر تو بر زخمه ساز

نشستی در کنارم مات و مبهوت
بگفتی از غم و درد و دو صد راز


بگفتم روزگاران چرخست و دنده
من و تو بهر که باید کنیم ناز

بیا با یکدگر عهدی ببندیم
کنیم دوری ز هر حرص و ز هر آز

فروغ قاسمی

در دلم یک آریایی از نژادِ پاکِ یزدان

در دلم یک آریایی از نژادِ پاکِ یزدان
آریایی. پارسی . ماد و پارت
از تبارِ حضرت کوروش.
ایران همانست که نادر گسترش داد
ایران همانست که کوروش پرورش داد
سه اصل نیک بختی ارمغان آورده بود
پندار کوروش عشق بود
گفتار کوروش عاشقی
کردار کوروش راه و رسم انبیاء
در وجودم آریایی. و درونم همان ایران زیباست
تبارِ رستم و زال. چون ستبر و پیلتن
از خونِ پاکِ زال بود
مردی آمد از تبارِ روشنی
همان شاهِ پر آوازه ایران زمین
زور و بازویش مرامِ پهلوانی
لشگری بود به تنهایی حریفِ دو صد دیو و دَدان
به پاس از بودن پارسی زبان است
و فردوسی که زنده گردانید عجم
ایرانِ پاک و باشکوه. ایرانِ سربلندِ ما
ایرانِ آباد و بزرگ. مملو از قوم و نژاد
قومِ لُر و قومِ تُرک و از بلوچ و پارس ها
مملو از عیّار مردانِ دلیر و
پهلوانانِ غیور و نامیِ ایران زمین
عیّار باشی چون سَمَک
پهلوان. چون پوریا و تختی و موسی خمیس
نام ایران را بگستردند فراز
بر دماوند. همان کوه که بودش استوار
رشته ای کوهِ عظیم .
زاگرس بسان شیر بود
البرز همچون یوز بود. یوز پلنگ ایران
آرشی زاد از آمل. خِطِه مازندران
کماندارش یگانه
کمانش مرزِ ایران را شکافت
مرزِ آبادانی و آزادگی
مرزِ عاشق بودن و دلدادگی
ترس و وهمی در دل دشمن نهاد
این قلمرو وسعتش نیمی از امواجِ دنیاست.
این قلمرو همان ایرانِ ماست
ایرانی از جنسِ امید
ایرانی از نسلِ تلاش و پشتکار
ایرانِ آباد و غریب پاینده باشی تا ابد

مهندس امین تقوی