یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گل نشکفته سرمازده فصل بهاری

گل نشکفته سرمازده فصل بهاری
همچو آهو به کمندی، تو به دامی، تو شکاری

همه جا حیله و تزویر و دو رنگی و ریا
خوش بر احوال تو کز رنگ و ریا فاصله داری

گه بر اوج فلکی رفته و چون نقطه نوری
گه سر سفره دونی، فقیری و نزاری


می کشی بر در و دیوار زمانه خط بطلان
چه کنی؟ ارث بر خام خیالان تباری

فروغ قاسمی

عمرم همه به سر شد، در انتظار رویت

عمرم همه به سر شد، در انتظار رویت
مجنون ترم ز مجنون سرگشته‌ام به کویت

من جام جان ز عشقت خالی نمی‌توانم
خون می‌خورم ز دست دردی کش سبویت

خاکسترم تو دیدی بر روی آتش دل
جان می‌دهم برایت خوردم قسم به مویت

در شرجی غم تو گم کرده‌ام دلم را
دیری بود که هر شب هستم به جستجویت

بر آرزو نبستم درهای خانه دل
ریزم شراب جان را در جام آرزویت

گفتی دلت نبردم با دیگران چه گویی
حاشا کنم عزیزم کی ریزم آبرویت


فروغ قاسمی

نه عاشق می‌شوی نی یار و همدم

نه عاشق می‌شوی نی یار و همدم
شدی پنهان درون لاکی از غم

تو خورشیدی، خودت باید بخواهی
مشو مردم گریز و برج ماتم

ز جا برخیز و شادان باش و خندان
بزن بوسه رخ یاران، چو شبنم


بیا بیرون ز خانه نازنینم
ببر لذت از این باران نم نم

اگر خوب و اگر بد، می‌رود عمر
نخور غم آن بود بیش، این بود کم

دو روی سکه را دیدی همه هیچ
بود این زندگی یک لحظه و دم

فروغ قاسمی