یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو و من قدم قدم ز یکدیگر دور شدیم

تو و من قدم قدم ز یکدیگر دور شدیم
شعله عشق ندیدیم و پی نور شدیم

با سرود گل سرخ و نغمه بلبل‌ها
ساز در دست خنده به لب همه تن شور شدیم


فروغ قاسمی

پروبالم شدی پرواز کردم

پروبالم شدی پرواز کردم
به عشقت زندگی آغاز کردم

من دل شیشه‌ای با تکه سنگی
خودم را همدم و دم ساز کردم


فروغ قاسمی

اگر بینی تنم خشکیده امروز

اگر بینی تنم خشکیده امروز
به گلدان شکسته بوده دیروز

به خاکستر نشسته این دل من
بیا و در دلم عشقی بیافروز



فروغ قاسمی

اگر عفت نباشد در کلامت

اگر عفت نباشد در کلامت
تو هستی فاقد روح سلامت

سخن نیکو بگو با هر که باشد
که از بی‌حرمتی زاید ملامت
دل و جانم به تو گردیده مفتون
دو چشمم خون سرشکم خون دلم خون

چه سازم با سرانجام چنین عشق
نه باغی مانده و نی گل نه گلدون
ای که با صدها گنه آلوده‌ای
پنجره سوی چه کس بگشوده‌ای

تا به کی سنگی زنی بر شیشه‌ها
تو که دشمن با خودِ خود بوده‌ای
خنده از دل می‌برد افسردگی را
خنده از جان می‌برد دلمردگی را

من از عشق و وفا با تو بگویم
دهد شوقی و شوری زندگی را
شب و روز خدا را صدا می‌کنم
تو را از ته دل دعا می‌کنم

تو را دوست دارم نگویم به تو
به جان و دل خود جفا می‌کنم

فروغ قاسمی

دل ما را شکستی دلت بشکسته بادا

دل ما را شکستی دلت بشکسته بادا
زدی خنده به اشکم به اشکت خنده بادا

به هر دستی که دادی به آن هم پس گرفتی
تو مُردی در دل من چه گویی زنده بادا



فروغ قاسمی

به روز شاد میلاد کبوتر

به روز شاد میلاد کبوتر
به آن لحظه که آیی و زنی در

به چشم پرشکوه میخک سرخ
تو را خواهم تو را ای عشق برتر

فروغ قاسمی

منم سرکش تو می‌خواهی که رامم

منم سرکش تو می‌خواهی که رامم
گلازینی تو را کی گل بنامم

فریبت گر خورم صد بار دیگر
چه سازم من هنوزم خشت خامم


فروغ قاسمی

نه ای پونه کنار جو نشینی

نه ای پونه کنار جو نشینی
و یا موجی که ساحل را گزینی

بسان شاپرک در رویش گل
خدا را هم صدایی بهترینی


فروغ قاسمی