ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پرچم ما پرچم عشق و بلاست
قرمزش همرنگ خون لالههاست
رنگ سبزش نوبهار لحظهها
وان سپیدی مظهر صلح و صفاست
فروغ قاسمی
برگل رخسار تو شبنم نشسته
نی غلط گفتم سرشک غم نشسته
بین خدا را آنکه آزرده دلت را
این زمان در حسرت و ماتم نشسته
فروغ قاسمی
تو و من قدم قدم ز یکدیگر دور شدیم
شعله عشق ندیدیم و پی نور شدیم
با سرود گل سرخ و نغمه بلبلها
ساز در دست خنده به لب همه تن شور شدیم
فروغ قاسمی
پروبالم شدی پرواز کردم
به عشقت زندگی آغاز کردم
من دل شیشهای با تکه سنگی
خودم را همدم و دم ساز کردم
فروغ قاسمی
اگر بینی تنم خشکیده امروز
به گلدان شکسته بوده دیروز
به خاکستر نشسته این دل من
بیا و در دلم عشقی بیافروز
فروغ قاسمی
اگر عفت نباشد در کلامت
تو هستی فاقد روح سلامت
سخن نیکو بگو با هر که باشد
که از بیحرمتی زاید ملامت
دل و جانم به تو گردیده مفتون
دو چشمم خون سرشکم خون دلم خون
چه سازم با سرانجام چنین عشق
نه باغی مانده و نی گل نه گلدون
ای که با صدها گنه آلودهای
پنجره سوی چه کس بگشودهای
تا به کی سنگی زنی بر شیشهها
تو که دشمن با خودِ خود بودهای
خنده از دل میبرد افسردگی را
خنده از جان میبرد دلمردگی را
من از عشق و وفا با تو بگویم
دهد شوقی و شوری زندگی را
شب و روز خدا را صدا میکنم
تو را از ته دل دعا میکنم
تو را دوست دارم نگویم به تو
به جان و دل خود جفا میکنم
فروغ قاسمی
دل ما را شکستی دلت بشکسته بادا
زدی خنده به اشکم به اشکت خنده بادا
به هر دستی که دادی به آن هم پس گرفتی
تو مُردی در دل من چه گویی زنده بادا
فروغ قاسمی
به روز شاد میلاد کبوتر
به آن لحظه که آیی و زنی در
به چشم پرشکوه میخک سرخ
تو را خواهم تو را ای عشق برتر
فروغ قاسمی