یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پشت لبخندِ سکوتت، غمِ صد تقدیر است

پشت لبخندِ سکوتت، غمِ صد تقدیر است
هر نفس در دلِ تو آینه‌ی تطهیر است

جسم در بند، ولی روح به پرواز بلند
مرغِ جان است که در سایه‌ی هر تقدیر است

تو اگر از منِ دیوانه کمی دلگیری
عاشقی محنتی از سلسله‌ی زنجیر است

بر دلم خنجرِ لبخندِ تو شد چون شمشیر
خنده‌ات فتنه‌گر و بوسه‌ات آتش‌گیر است

چشمِ تو چاهِ تمنای هزاران لیلی‌ست
عشق در حوصله‌اش از تپشش، تسخیر است

ماه افتاده به گیسوی تو، اما خاموش
نورِ پنهان شده‌اش، رازِ دلِ شب‌گیر است

در دلِ زخم، امیدی‌ست شبیه خورشید
که پس از صبر، به روییدنِ شب تعبیر است

ماه خاموش غزل بودم و در پرده ی شب
آنچه خواندی نفسِ سوخته ام درگیر است

مهرداد خردمند

حالِ ما با شعرِ طَناز دلت خوش می‌شود،

حالِ ما با شعرِ طَناز دلت خوش می‌شود،
زندگی با حضورِ مِهرنازگلت خوش می‌شود.

دل اگر با مهر و لبخندِ طبیبی گرم شد،
سوزِ سرمای زمستان هم برایت خوش می‌شود.

می‌رود این روزها، می‌رسد ایّامِ خوش،
تا ببینی رویِ طِیّب، احوالِ دلت خوش می‌شود.

گرچه بارانی‌ست چشمِ نرگس از فِراق،
با عطر نسیمِ دلنشین، روزگارت خوش می‌شود.

هر کجا لبخندِ اقبالت طلوعی تازه کرد،
بی‌گمان، دنیا در همان لحظه برایت خوش می‌شود.

احمد برزگری

باز در چشمم غروبِ رفتنت تکرار شد

باز در چشمم غروبِ رفتنت تکرار شد
یک به یک مژگان از این خونابِ غم، گلنار شد

در بهارانم صبا دیگر گل افشان نیست چون
جانِ من، خاری میانِ گردشِ ازهار شد

بر سفالِ نغمه هایم بغض ، محنت میکشد
بانگِ بهروزی شهیدِ تیغ آن تاتار شد

دیدگانم دیدی و گفتی هنوزم نارس است
میوهِ اشکم رسید و روزیِ اغیار شد

با خیالِ کامیابی گردِ دل گشتیم ما
غافل از قلبی که جایِ سوزنِ پرگار شد


محراب علیدوست

به روی عادت ِ هرشب ، تو هربار می بوسم

به روی عادت ِ هرشب ، تو هربار می بوسم
مثال بوسه بر حافظ ، مثالُ عشق وُ ناموسم
تورو اینقدر دوست دارم ، که قاصر شد زبون من
برای عاشقت بودن ، کمه این قلب وُ جون من
نگاهم با تو آرومه ، چقد با تو حالم خوبه
میپیچه عطرت توو دنیام ، چقد بوی تو مرغوبه
به روی عادته هرشب ، میگم عشقم تو بیداری ؟
به روی عادته هرشب ، بگو بازم دوستم داری
بذار تا باورم باشه ، که این احساس یه رویا نیست
میخوام تا وقتی بیدارم ، بگم جز تو خدایی نیست
بذار دستاتو تو دستام ، میدونم خوابی و خسته
به روی عادت هرشب ، یکی از عشق تو مسته
یه لحظه چشماتو وا کن ، ببینم تا که بیداری
به روی عادت هرشب ، بگو بازم دوستم داری


علیرضا بختیاری

چه می بینم در آیینه خودم یا یک نفر دیگر

چه می بینم در آیینه خودم یا یک نفر دیگر
و او هم می رود بیرون و من می مانم و این در
نمی دانم چه رویایی نشسته پشت خواب من
و من می مانم و آهی که می افتد از این پیکر
فراموشم نخواهد شد تمام خاطراتی را
که من بودم و دنیایی که مانده در دل دفتر
نمی دانم که بعد از من جهان حالش چه خواهد شد ؟
همین را گفته باشم من که روزی می شود بهتر

نگاهم می کند دنیا و من همواره می خندم :
" چه می بینم در آیینه خودم یا یک نفر دیگر "

صابرخوشبین صفت

و قلبم ادامه خواهد داد

و قلبم
ادامه خواهد داد
دوست داشتنت را
در زمانی که کلاغ ها
برای قناری ها دلبری می کنند


دکتر محمد کیا