ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گلویم
دلتنگِ آواز سردادنست
و زبانم الکن!
دهان که باز می کنم
آه است
که آواز سرمی دهد!
شبنم
بی صدا
مژگانم را تر می کند
و
آرام آرام
گریه ام
گل می کند!
فرشته سنگیان
با اشتیاق
هر شب
کنارِ دروازه یِ شهرِ خواب،
منتظر می ماند
تا بلکه باز
ببیندش!
فرشته سنگیان
مهر آمده!
پای تخته می آیم
گچی سپید برمی دارم
و اسمِ تو را
بر روی تمامِ سیاهی ها
می نویسم!
آرام می شوم؛
انگار
پاییز
قبل از زمستان
بهار را نشانه گرفته است!
فرشته سنگیان
سکوتی
پر از طنینِ صدایِ
او
بر جانم
مستولی گشت
سبز
آرام
فراتر از بودن
بی نبض
ژرفناک
و بی منتها!
فرشته سنگیان
خورشید
از آن بالا
ناگه
سَرَک کشید!
فصلِ فراق
تمام شد و
فصلِ وصال رسید!
شب را به روز رساند!
با نوری بی حساب دمید و
جشنِ وصال گرفت!
فرشته سنگیان
دیدن
یا
ندیدن؟!
دغدغه اینست!
آرزو
اینست:
دیدنت!
با همان چشمها
که دیده بودنت!
فرشته سنگیان
دیدارت
به طلوعِ خورشید
مانَد
زیبا
عظیم
باشکوه
نور اندر نور!
فرشته سنگیان
تشنه ی آن شربت گوارایم!
خسته،
از نفس افتاده،
از کویر و دشت و کوه گذشته ام،
دریاطلبانه در راهم!
فرشته سنگیان