ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از قاصدک
پرسید:
باز روز خوش خواهم دید؟
نسیمی وزید
قاصدک
با صد لب
خندید!
و صدایش
در همه جا پیچید!
فرشته سنگیان
در دوئل میان عقل و دل،
عقل
ماشه را کشید
دل
به خاک افتاد!
با خون دل بود
که پرچم عشق،
بالا رفت
عقل، بر زمین افتاد!
فرشته سنگیان
شب که می شود
ماه،
سلامِ خورشید را
به دریا
به زمین
به آدم ها
می رساند
تا آنها یادشان نرود
که همیشه
نوری هست
تا با آن
دل شان روشن بماند!
فرشته سنگیان
به اقتدارِ یک غنچه
در فصل شکفتن
عزمم راسخ است
برای از بهار گفتن!
فرشته سنگیان