یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چه کسی بافته گیسوی مرا

چه کسی بافته گیسوی مرا
که به تنهایی شب
پیچک زلف پریشان شده سنجاق زده,
و به دامان کمند ره گیسوی خیالم
عطر دلتنگی دستان حنا بسته ی مهر,
پاشیده,,,
مانده جا, پچ پچ سر انگشتانش
در سکوت موی سپیدی
که ز دوری,
سیاهی گم کرد؛
چه کسی بافته گیسوی مرا؟؟...


اعظم حسنی

بغض گر می شکند هق هق شب,
تا صبح به خواب رفته ی درد
من تو را بارانم,
من به ویرانه ی این پیکره ی زجر
تازیانه ی اشک,
شلاق می زنم,
تا تو ای رفته ز شب های بلند
از بر قصه ی این تلخی ها
جام دیدار بنوشی و مرا
آغوش بگیری,...

اعظم حسنی

لمس دستانت, گرم می کند

لمس دستانت, گرم می کند
برفی,
که بنشسته از غمِ روزگار
بر شاخ وبرگ دلم,
طنین گام هایمان
بر رخ سپید جاده ی رفتن,
نقش می بندد, تا در خود شکند
شبنم یخ بسته ی

انتظار را ,...

اعظم حسنی

به گلوگاه شعر که می رسم,

به گلوگاه شعر که می رسم,
بغض
چنبره می زند
خیالت را,
و اشک طبیبی می شود
درد استخوان رسیده را,...


اعظم حسنی

هنوز هم وقتی بغل می کند

هنوز هم وقتی بغل می کند
دلم نگاهت را,
تمام حسرتم, اشک می شود
تا به قربانگاه آه
تشنه سر نَبُرند
خیالم را.....

اعظم حسنی

کاش بر دل ما, گذرانی عشقی

کاش
بر دل ما, گذرانی عشقی
که دَم صبح,
به نسیمی دادی
که لب تاقچه ی نگاهت
تن پوش پنجره را,
در هزار عشوه ی رقصان
پیش کش می کرد
دلبری های خیالت را.....


اعظم حسنی

تمام لحظه اَم خیال تو در خیال من,

تمام لحظه اَم خیال تو در خیال من,
پرسه می زند
مرا به دلکده ی خیال تو,
خوشتر نباشد

جـای....

اعظم حسنی

آخرین دیدارت

آخرین دیدارت
کاش
دکمه ی تکرار داشت
تا تو را, سیر به دل, می دیدم,
کاش می دانستم
تو مسافر شده ای
جاده ی بی بازگشت؛
آخرین دیدارت
حسرت آغوشت
به دلم ماند,
تابه ابــد.....


اعظم حسنی