ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بس که چشمانم
خنده بر هر اشک زد،
نقش لبخند می کِشد
اشک روان بر شوره زار گونه ام،
شوق را گم می کنم
بر لعل سرخ یخ زده
طرح باران می شود
هر گفته ی ناگفته ام
در سکوت دست خوابیده به لالایی بغض
لنگ می گردد پای رفتن های دل،
زندگانی چون گِره،
کور شد بر تنم،
بس ز پیچ وتاب عشق،
رنگ داد بر سینه ام....
اعظم حسنی
مرا دردی ست از عشق
که پنهانش, نَشد کرد؛
به روی بوم نقاشی
کشاندم درد خاموشم!
بِشد هیزم, بِسوخت در خود,
مرا گرما می بخشد
خیال و شعله ی یادت....,
اعظم_ حسنی
به سر سودای دل دارم
به چشم
بارانی از یادت,
غمت, با رفتنت آمد
چنان تیری به تاریکی,
مرا مات خیالم کرد.
منم بازنده ی عشقت
ز درد,
زانو بغل دارم
و سرمایی که سوزان شد,
گَرَم زین درد
رها سازم نقاب غم,
خیالم را
چه درمان باد!
که یاد تو
دمادم
می کند یادم .....
اعظم حسنی
تمام لحظه اَم خیال تو در خیال من,
پرسه می زند
مرا به دلکده ی خیال تو,
خوشتر نباشد
جـای....
اعظم حسنی
خواب هایم را به تعبیر بنشین,
شاید در پس و پیچ دلتنگی هایم
لبخند کم رنگ شده ی
نگاه منتظر نشسته,
به ضیافت دیدارت
سحر شود شب باران زده ی خیالت را,
من به دلتنگی تو,
بیدارم.....
اعظم حسنی
به بغض پنجره,
می خندد
آفتاب دم صبح,
پنجره,
تمام دیشب را
به ظلمت ثانیه های بی تابش
رخ در خواب تو را پائید,
و صبح,
تو,
خنده زنان به آفتاب سوزنده
بی اعتنا
از لب تاقچه ی نگاهش
گذشتی,
به عادت......
اعظم حسنی.
از بهشت برون شدم
که عذابم باشد,
غافل آن که
این جهنم,
چون تو دارد
بهشتی دگر است....
اعظم حسنی
نگهم در جدال با نگهت
عشق را تاوان داد,
کاش می دانستم
نگهت,
آب قبل از,
سر بریدن به قربانی, باد.....
اعظم حسنی