ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
وقتی که نگاهت به دلم تیر فنا می زد و می رفت
من ماندم و بعضی که خودش جام بلا می شد و می رفت
افسانه ی تلخی که برایم تو نوشتی
قصه اش قصه ی آن مرغ حزین است که تنها شد و می رفت
آن نامه که تو،با قلم عشق نوشتی
نامه اش نامه ی تلخی ست که:تا:می شد و می رفت
خدیجه سعیدی
پرندۀ نسیم
در چینِ گیسوانش
موج میزند
شکوفۀ بهار
در عمق چشمانش
آنسویتر
در انتظار باران
سر به شانۀ پنجره گذاشته است.
سجاد حقیقی
دلم باران میخواهد هوای مشهدت کردم
دوباره من کبوتروار هوای گنبدت کردم
زهرا سلمانی هرمزی
به انتهای کوچه رسید
اما
نه خانه پدری مانده بود
نه پدر مانده بود
نه مادر
در انتهای کوچه
مردی بلند بلند گریه می کند
در انتهای کوچه
پسر بچهای خانه اش را گم کرده
آن نهالی که با پدر کاشته بود
سروی بلند قامت شده
در انتهای کوچه
مردی درختی را در آغوش گرفته
در انتهای کوچه
پسر بچه ای مادرش را می خواهد
امیرعلی خدایاری
هنرمندی بزرگ
تابلویی زیبا را عرضه کرده بود
تاجری بزرگ
آن را میخرید
او پول بسیار زیادی داشت
هنرمند لبخند میزد
خدای بزرگ
تو را آفریده بود
جوانی فقیر
تو را میخواست
او غیر از واژهها چیزی نداشت
آنگاه...
خدا مرا نگاه میکرد
درست به همینگونه که هست
علیرضا غفاری حافظ