ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بــویِ گُـل، از جامه رفت
جوهر از این خامه رفت
"اسبش" آمَـد "بیسَـوار"
"رستم از شاهنامه رفت"
#بنفشه_انصاری_پرتو
در زمینی پر عشق
جنگلی بود سراپایش سبز
سینه اش خانه نیلوفر و سنجابی بود
و نمازش را نور
روی سجاده برگی ز صنوبر می خواند
انتهای شبی از جلوه پاییزی بدر
که به شبنم می داد
پرچم عشوه گری را شب تاب
بلبلی قصه ای از همهمه باد شنید
و به صحرایی دور
هم زمان زمزمه در گوش گون کرد نسیم
که به دشتی نزدیک
ارتشی تا که بیاندازد ظلم
و به جایش ستمی تازه بنا بنماید
و بسازد راهی
تا که ویرانه کند دنیا را
دشت گل را به لگدهایش کوفت
قامت لاله خمید
چشم نرگس شد کور
گل یوسف به ته چاه افتاد
و در ان بین چناری می دید
برگی از رز که به زیر افتاده
جای کفشی به تنش جا مانده
تکه ابریشمی از آه بلند
روی هر خرده اش انداخت و گفت
به خدا خواهم گفت...
میلاد ساعدی
دلم می خواهد
ماهی قرمز کوچولو باشم
و آنقدر
دوستم داشته باشی
که دریا
سر بر صخرهی حسرت بزند
روبرویم
و دست بر چانه
بنشینی
و نگاهم بکنی
تا بدانم
در سایه ات هراسی نیست
افسانه ضیایی جویباری
حالم بد است
شاید به سمت تباهی کشیده شوم
شاید در آزمون و خطای خدا زمین بخورم
هر شب به دعوت شعر ،در حریم غزل
در گیرودارِ تتن تن ،تتن تتن،تن تن
مبهوت خِسَت نوواژگانِ چموش
در خواب میروم
از این سروده های تکه تکه که بهتر نمیشوند
اشعارِشاعری که در تمام زندگیاش خواب مانده است.
ای شاعران فقید
برای زنده شدن
دنبال واژگانِ تازه بگردید
ترکیبهای قدیمی تسکین سطرهای خالی دفتر نمی شوند
عیسی بابامیر
می زنم ساز،
آوازی از اندوه ناز
می کشاند سوی خود
این رقص بی مقدار باز
تا نخواهی نشنوی تا ننگری
دل نسپری...
رخت خود مردم پی غوغای مردم نسپری
ای پریزاد پری تا درخیالت گم شوم
همدم دیگر شوی در خود خیال بد کنی
این جهان آواز می خواند
بسان شهریار،همدم آی پارچاسی همراه
یک نغمه نگار...
تا نخواهد دل ترانه همرهت آواز نیست
این جهان را پر کن ازپرواز بی عصیان یار...
مهتاب آقازاده
از این به بعد من تنهایم و درههای زندگی
چشمم تار میبیند سرشت سوسو میزند
از مادر خاطرههایی ماند سینهی گلدانها
و گلهای دلتنگی که زار از نبود او میزند
پنجره خانه بیپرده هم با نور غریب شد
پیراهن روی طناب را باد دارد اتو میزند
عشق نیست مادر نیست خواهر کجا بود
این حرف را آینه با من رو در رو میزند
سرد شدم هم دمای سنگهای پای دیوار
ترکهای سقف طرح موی او الگو میزند
پاها پوچ و دستانم گل به دست ساکن
دلم اما سراسیمه دم از جستجو میزند
کجا؟ نمیدانم چرا؟ نمیدانم کور شدم
گونههایم زیر بار اشک ناچار زانو میزند
مرزی ندارد این غم رشتهکوه بیپایان
طنین صدای مادرم آتش به کوه میزند
مجتبی سلیمانی پور
گیرم همه جبر و هندسه بشکافی
در طبّ و علاجِ هر چه باشی شافی
هر چند که بحث و فلسفه میبافی
بیعشق اگر شدی، تماما لافی...
محمد شریف صادقی