ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دو چشمان غزالت چون شرابم
خمارم در کنارت، مست خوابم
بیا، ای گل مگو فرصت هنوزست
که مثل زورقی بر روی آبم
دو چشمم تا که دیده روی ماهت
به دل عاشق شدم با یک نگاهت
نگاهت دلخوشی زندگانیست
به رنگ چشم و گیسوی سیاهت
به دل خواهم که خواهان تو باشم
مثال چشم گریان تو باشم
ز جان خواهم از این دنیا رها شم
دگر دنیا، که مهمان تو باشم
به شب مه بینم و یاد تو افتم
سحر گل چینم و یاد تو افتم
کنار آهوی وحشی صحرا
دمی بنشینم و یاد تو افتم ...
بنفشه انصاری پرتو
بر لبِ حوضِ "نبودن" مینشینم
با تمامِ "بیقراریها" همینم
بیتو لالم، شعرِ بیحرفم، سکوتم!
تا "بدانی" بیتو هیچم "بهترینم"
بنفشه_انصاری_پرتو
یک پَرسهٔ خیس،
زیرِ چترِ گیسوانِ
بارانی "بیمحابا"
میتواند:
مُرده را زنده،
پیر را جوان،
هیزمِ شکسته را باروَر...
وَ لبهای یک "زنِ" ناامید
از درخششِ پرتوِ خورشید را،
دوباره "شکوفا" کند!
من: به معجزهٔ "عشق"
زیرِ باران "ایمان" دارم...
#بنفشه_انصاری_پرتو
بــویِ گُـل، از جامه رفت
جوهر از این خامه رفت
"اسبش" آمَـد "بیسَـوار"
"رستم از شاهنامه رفت"
#بنفشه_انصاری_پرتو
هر نگاهم از نگاهت جان گرفت
حسِّ تنهایی وُ غم پایان گرفت
در شبِ پیوندِ عشقِ ما به هم،
پایههایِ زندگی، سامان گرفت
از طلوعِ خندهات، با یک نگاه،
ابرِ خوشبختی زد وُ باران گرفت
در بهارِ عطرِ گیسویت نسیم:
بوسه بر جنگل زد و طوفان گرفت
کلبهی احساسِ ما قصری شد وُ
سایهای سویِ گُل وُ بُستان گرفت
لیلی و شیرین وُ هرچه دلربا ...
در سرایِ عشقمان، جولان گرفت
جغدِ ماتم را پَر و بالی زدم،
تا که از خانه رَهِ زندان گرفت
هر تپش: با قلبِ من همراه شو!
با تو این قلبِ یخی، درمان گرفت
#بنفشه_انصاری