یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

صحرای نبودنت

صحرای نبودنت
عرفات است
و میقات چشمانت
ایمان من
طائفم بر حرم عشق
به مسلخ ببر
دلتنگیم را

مرضیه شهرزاد

روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا

روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا
هر یک جدا ز عشق تو سوزند و من جدا
گر جان ز تن جدا شود و تن ز جان چه غم
یارب! مباد درد تو از جان و تن جدا
گر خون ز داغ هجر تو گرید عجیب نیست
آواره‌ای که بهر تو شد از وطن جدا
در مصرِ جان ز گریۀ کنعانیان هنوز
یوسف جداست غرقه به خون پیرهن جدا

از گرد خانۀ تو فغانی جدا نشد
بلبل کجا شود ز حریم چمن جدا؟

فقط بخاطـــر توست , این همه پریشانی

فقط بخاطـــر توست , این همه پریشانی
فقط بخاطر توست این...خودت که میدانی
شبیه کلبه چوبی میان شورش باد
چقدر مضطربم من...چقدر بحرانی
چگونه شانه کنم گیسوی غزل ها را
چگونه از تو بگویم...غزال بارانی
چه شد حرارت چشمت رسوب کرد و نشست
چه جای بغض وسکوت است این زمستانی
چه شد که دور و برت را پرنده ممکن نیست

پرنده های حرم را ز خویش می رانی
چه کرده ام که تو از دست من بدت آمد
چه کرده ام که دگر لایقم نمی دانی
چه سال ها که تو رفتی و تَرک من کردی
چه سال ها که تَرَک خورده است...انسانی
تو نیستی که ببینی چقدر دلتنگم
فقط به خاطر توست این همه پریشانی

سیدقاسم حسینی سوته

من,,, دورترین کوچه‌ ی دنیا را پیمودم وُ,

من,,,
دورترین کوچه‌ ی دنیا را
پیمودم وُ,
تو
در جستجویم,
راه خانه‌ات را گم کرده بودی!
راستی؛
که گفته بود؟!
دو خط موازی هرگز به هم نمی رسند؟


سعید فلاحی

با من بیا

رها شده ام
ازمرز ادیان
از مرز عصیان
منم همساز منصور
که خدا را در خویش پیدا کرد
همان خدایی که عاشق ست مرا
دگر کعبه و کنیسه و کلیسا را حاجتم نیست
عبور کردم از مرز جهل و جنون
پاره کردم تسبیح توهم بندگی را
شکستم مهر متوحش ضلالت را
خدا مرا ذلیل و حقیر نمی خواهد
به من گفت شیطانی نیست
سایه ای پشت سرت نیست
گوش فرا ده
کسی جز ندای قلبت در گوش تو نمی خواند
دور ریختم آیین دیوانگی را
زنجیر اسارت باز شد از ذهن خسته ام

پر می گشایم با تبلوری از عشق به سرزمین رهایی
با من بیا

مریم_سپهوند

دلم ققنوسی ست

دلم ققنوسی ست
که برای خواستن ات
تمامی ندارد

پرویز صادقی