یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز باران ...

باز باران
باز پاییزی قشنگ و عاشقانه
باز باران
می چکد بر بام خانه
باز می آید صدایی
از کنار پنجره
همراه ضرب آهنگ باران
همردیف این ترانه :

زندگی زیباست
 زیباتر ز باران
زندگی زیباست
زیباتر ز پاییز و زمستان
زندگی گرم است
حتّی گرمتر
از داغی فصل تابستان
هااااای ...
زندگی سبز است و پرگل
سبزتر از سبزی
باغ بهاران
زندگی زیباست
با این باد و باران ...

باز باران
باز می شوید غبار
از چهره زرد زمانه
باز پاییز است و
قلبم کودکانه
می کند دائم بهانه
باز باران
با کمان باد تیرش
می کند هر دم کمانه
روی قاب شیشه های پنجره
یا فرش خانه
باز پاییزست و
باران
دستهای مهربانش را
بدون هیچ فرقی

می کشد بر بام خانه
خانه من
خانه تو
خانه او
خانه ما
هر کجا سقفی است
باران
می کند آن را نشانه
باز باران
باز پاییزی قشنگ و جاودانه
باز باران ...

نعمت الله احسانی بنافتی

چکید از احساس من؛

چکید
از احساس من؛
بوی عطرِ
ناب تو...!


فروغ_گودرزی

خواهشی دارم اگر سست, اگر بی‌ادبم

خواهشی دارم اگر سست, اگر بی‌ادبم
می‌شود لب بگذارید کمی روی لبم؟

من مریضم و گرفتار به درد و غم عشق
می‌زند طعنه به آتش به خدا تاب و تبم!

بوسه‌ای گر لب شیرین شما هدیه دهد
می‌نوازد به خوشی رگ به رگ هر عصبم

داعش چشم شما بس که مرا هی زد و کشت
پیش چشمان شما من خودِ شهر حلبم!


دست و پا می‌زنم هر‌شب که نجاتم بدهید
سیل گیسوی شما آمده تا خوابِ شبم

تاخت زیبایی‌تان باختم و رام شدم
من که در باور خود سخت چو اسب عربم!

یک نفر آمد و عقل از سر من برد که برد
عشق شد فاتح من! پاک خودم در عجبم!

سیامک عشقعلی

تو را در قطره ها دیدم تو بارانی و من هیچم

تو را در قطره ها دیدم تو بارانی و من هیچم
تو در رگهای من جاری ، تو ایمانی و من هیچم

تو مثل کوه در اوجی، بلندی ،پر صلابت هم...
زدم بر دامنت تکیه، که سامانی و من هیچم!

تو آن طوطی که می خواند سرودی خوش برای من
که مسحورت شوم هر دم، تو شادانی و من هیچم!

تو در رقص سماعی هم که می چرخد به دور خود
وَ جامه می دَرَد از تن، تو ربّانی، و من هیچم !

تو عطر ناب گل هایی نشسته بر تن و روحم

همیشه با منی اما، تو می مانی و من هیچم !

برای دیدن رویت چه محنت ها کشیدم که!
تو پنهان از نظر گشتی ز پاکانی و من هیچم !

اگر روزی رسد دستم به دامان تو ای یوسف!
زنم چاکی به پیراهن که تو آنی و من هیچم!


بزن مطرب برای من دو رکعت از غزل با دف
که امشب توی قلب من تو مهمانی و من هیچم!

افسانه مهدویان

تو آمدی در روز آدینه

تو آمدی
در روز آدینه
در فصل بهار
به گور گاه آدمی
بادستانی سبز و داغی سرخ بر سینه
آمده بودی که جواب پس بدهی
عریان و سراسیمه
بی مهابا میگریستی
برگزیده ای رنجور
خزیدی در جریان زندگی
تقلا کردی , و آموختی انسانیت را
مهر ورزیدی , وایستادی
بی حساب و کتاب عشق ورزیدی
اما حساب حساب است
و کاکا دیگر برادرنیست
از تو طلب دارد ارث پدری را
برادر گوشت تو را میخورد
وخون خون تورا
چه بگویم وقتی استخوانهایت را دور نیانداخته اند
تو قابیل تری؟!
یا من هابیل ترم؟!
تقلا کردی , و آموختی انسانیت را
ودانستی بچه ی آدم بودن چقدرسخت است.
مجتبی رنجبری احمدآبادی

تاول‌ پاهای رفتگر پیر,

تاول‌ پاهای رفتگر پیر,
وُ
زخم و زگیلِ دست‌هایش
قصه‌ی دوستت دارم را
با دو قرصِ نان
به خانه می‌برد
تا,,,
هر شب همسرش
با پاشوره‌ای از عشق,
التیامش دهد!


سعید فلاحی