یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هر ترانه که صدای باران نیست

هر ترانه که
صدای باران نیست
به یاد قرار عاشقانه بیافتی
آفتاب
چترها را بسته
تقاص آب را
از دیده هایمان گرفته ایم


مهدی محمدی

به پرستش نگاهت رسیده ام

به پرستش نگاهت رسیده ام
و این یعنی
بدون مرز دوستت دارم
برای پل زدن به خوشبختی
قاصدک ها را
در دستان شهر پیدا کن
که بهار شود
تا نردبان بزنیم به آسمان...
روزنه ای در من طلوع می کند
وتو!
تمامی عشق ات را
در گوش پرندگان می ریزی
و در رگ های جهان
شادی هزار افسانه را
آرام آرام زمزمه می کنی
وقتی که تصویرت مشق,
و از تبسم ات
الفبای عشق تکثیر می شود
با فکر نبودنت
ذهنم دلتنگی را
سووووت می کشد...

آذین یوسفوند

نامت را می نویسم

نامت را می نویسم
با قلمی از رنگین کمان خدا
بر سپیده دم سرد خزانی
برای آینده
و چشمان اشکبارم را
بر پیشانی خونینت می گذارم
آنگاه که خورشید شرمنده ست
از دیدن روی تو

علی ربیعی

بت ها شکسته می شد و

بت ها
شکسته می شد و
بتکده ها
یکی پس از دیگری
ویران می گشت
و در این میان
آتش خشم نمرودیان
بیشتر می شد
و اما
ابراهیمی یان
خوب می دانستند
گناه تبر را
به گردن کدام بت, بی آویزند؛


بهاره_حسین_زاده

آغاز جهانم, آنی بود که


مرا تمنا کردی
زمان آغاز گشت
لحظه
ساعت
روز
هفته
ماه
سال
یعنی تو
ای ازلم,ای ابدم
گر نباشی,تاریخم مدون

نیست

مریم سپهوند

می‌بینمت وُ؛ به لکنت می‌افتد زبانم!

می‌بینمت وُ؛
به لکنت می‌افتد زبانم!
...
نبضِ کلافه‌ی من,
یورتمه‌اش می‌گیرد
و در گوشه‌ای از اعماق گلویم
شعرهای عاشقانه‌ی معاصر
گیر می‌افتند...
...
هرگز نفهمیدم چرا؟!


سعید فلاحی