یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مغزهای خاردار شب گردی که

مغزهای خاردار شب گردی که
با چشمانی سبز
شیرجه می زدند به
آخرین خواب سنگین/
گنجشک کوهستان
با لبهایی آویزان از حسرت
بازنده مانده اند
در بازی پرواز


فروغ گودرزی

پهلو گرفته بود

پهلو گرفته بود
با دستی به پهلو
کوچه ی خلوتی
که تا نیمه خم بود
با فانوس بیماری به دست
کاش ماه را نشان می کردی
شاید سرنوشت خواب های بنفشم
اتفاق بیفتد


فروغ گودرزی

دست شستم از تو

دست شستم از تو
آن گاه که
حروف خیس خورده عشق
رهسپار چاه خشک/
یوسف کُش شد


فروغ گودرزی

رنگها را با خیال ت سر می کشم

رنگها را با خیال ت سر می کشم
و دست می برم بر
کمر سرخ/ قلم
شاید که من
بومی از نقش فصل های آبی باشم


فروغ گودرزی

گیلاس گیلاس

گیلاس گیلاس
گوشواره هایَ ش
طعم نوبرانه می دهند
خیابان تابستان


فروغ گودرزی

یاد داده ام به باد

یاد داده ام به باد
که آمدنش را هو نکند
من با هوای تو خوش ترم


فروغ گودرزی

به سلطه شاخه در آمد

به سلطه شاخه در آمد
سیب
«کیسه کرد ماستش را»
پاییز


فروغ گودرزی

چشمانت

چشمانت
کلمات را به ردیف می نشانند
شعری از دلدادگی در من زاده و
به خط می شود..!
شاعر از شما تقاضای نقد دارد

فروغ گودرزی