یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لبخند چشم تو

لبخند چشم تو

در چشم من، وجود خدا را

آواز می‌دهد


فریدون مشیری

بی‌ عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است؟

بی‌ عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است؟

یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است

زیباتر از نگاهت نتوان سرود شعری

شعر تو، شاعر من، کامل‌ترین کلام است

حسین منزوی

دخترپرتقالی

فکر نمی‌کنم چیزی به اندازه خنده‌ واگیر داشته باشد.
غم و اندوه هم می‌تواند واگیر داشته باشد.
اما ترس چیز دیگریست،
ترس نمی‌تواند به راحتی شادی و غم سرایت کند
و این بسیار خوب است.
ما با ترس هایمان کمابیش تنهاییم.

تو عاشقانه‌ترین نام

تو عاشقانه‌ترین نام

و جاودانه‌ترین یادی

تو از تبار بهاری تو باز می‌گردی

تو آن یگانه‌ترین رازی

ای یگانه‌ترین

تو جاودانه‌ترینی

برای آنکه نمی‌داند

برای آنکه نمی‌خواهد

برای آنکه نمی‌داند و نمی‌خواهد

تو بی‌نشانه‌ترین باش

ای یگانه‌ترین

محمود مشرف آزاد تهرانی

نه در سر غیر سودای تو باشد

نه در سر غیر سودای تو باشد

نه در دل جز تمنای تو باشد

به کس غیر از تو نگشایم در دل

که جای غیر یا جای تو باشد

مشتاق اصفهانی

انقدر برده بودمت به گذشته

انقدر برده بودمت به گذشته
که انگار دیگر نمی‌شناختمت
هر چیز قاعده‌ای دارد
‏جز عشق
و عشق، انگار تا ابد بی‌قاعده است.

ای نور دل و دیده و جانم! چونی؟

ای نور دل و دیده و جانم! چونی؟

وی آرزوی هر دو جهانم! چونی؟

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من، ندانم چونی؟

تو سرنوشت منی از تو من کجا بگریزم

کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم

به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم

اگر هر آینه سوی گذشته‌ها بگریزم

به هر کجا که روم آسمان من این است

سیاه مثل دو چشم تو، پس چرا بگریزم

حسین منزوی

دستم را که میگیری …

دستم را که میگیری …

نبض دلتنگی

به شماره می افتد!

نگاهم که می کنی …

غصه ها فراموشم می کنند!

و با هر بوسه ات

مرگ…

یک قدم دورتر، از من می ایستد!


((فرشته رضایی))