ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ما در یک جهان گفتمان زاده می شویم،
گفتمان یا زبانی که از تولد ما پیشی می گیرد
و پس از مرگ ما نیز حیات دارد.
((ژاکوب لاکان))
ندیده ای؟
همان انگشت که ماه را نشان می داد
ماشه را کشید.
#گروس عبدالملکیان
من از غروب آفتاب شهرمان فهمیده ام:
آدم که تنها می شود،
عاشق چه کسها که نمی شود!
(بهرنگ قاسمی)
باور کنید
عشق که می آید
عقل از درِ دیگر بیرون نخواهد رفت!
عقل ..
میدان را خالی نخواهد کرد!
او ..
___ از سپاهیان عشق خواهد شد ___ !
{سید حسین متولیان}
مردی از دیوانه ئی پرسید
اسم اعظم خدا را می دانی
دیوانه گفت :
نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمی توان گفت!
مرد گفت:
نادان شرم کن،چگونه نام اعظم خدا نان است ؟
دیوانه گفت :
در قطحی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه
درب هیچ مسجدی را باز دیدم ، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد
دین و مایه اتحاد مردم نان است .
_مصیب نامه عطار _عطار نیشابوری_
آنقدر آرامم
که تمام رنگهای دنیا
کنارم سکوت کرده اند
نه سوت قطاری
نه انتظار آمدنی
در این گوشه خلوت ایستگاه
لکنت ثانیه شمار برایم مانده
با یک فنجان خالی چای
و خرده های کیک
نیامدنت تقصیر هیچ قطاری نیست
وقتی موریانه ها
ریل های قطار را در این عکس جویده اند
((سمیه داودیان))