جنگ تمام شده بود
و حالا
صلح داشت آدم میکشت !!
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حالا که نیستم
پیراهنم را اتو بزن
دکمههایم را ببند
کفشهایم را برق بیانداز
بُگذار
نبودنم مرتب باشد.
گروس_عبدالملکیان
علفزار
با موهای سبز ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوه ای یکدست
رودخانه
با گیره های سرخ ماهی
بر موهاش
هیچکدام را ندیده
حق دارد نمی خواند
این پرنده ی کوچک
تهران کلاه بزرگی ست
که برسر زمین گذاشته ایم
گروس عبدالملکیان
آخرین پرنده را هم رها کرده ام
اما هنوز غمگینم
چیزى
در این قفسِ خالى هست
که آزاد نمى شود
گروس_عبدالملکیان
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیاندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه ی گلی ست
گروس عبدالملکیان
فکر کن ؛
به بارانی که از پیراهنت میگذرد .
از پوستت میگذرد ،
و از درون ؛
تو را غرق میکند…
.
.
.
گروس_عبدالملکیان