ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دستم را بگیر
من بیتو
در کورانی از بغض
به گردابی فرو میروم
که چشمهای تو نیست
که لبخندت
سر نمیکشد از افقِ تاریکِ وهم
نمیرسد از تقلایِ مردگی
نمیخواندَم به بال گشودن
به پرواز
دستم را بگیر
ته ماندهی عقل
نشئهی جنونی کاریست
بلعیده شود
چیزی نمیماند ازمن
دلی نمیماند به انتظار
و رویایِ بوسههای روشننت
خاک میشود در آرزوها
دستم را بگیر
و در من آواز بخوان
گلویم را به نامِت گلگون کن
و بگذار در انهدام فاصله ها
چیزی شبیه لبخندت
رهایی شود..
نیلوفر ثانی
آدم نمیتواند باهرکسی اُخت شود..
میدانید.. آدم ها هم طعم دارند.. عطر دارند، اندازه دارند...
حالِ آدمها باهم فرق میکند..
هرکسی نمیتواند با دیگری جفت و جور شود.. نمیتواند دلش یکی شود.
آدمها جنسشان یکی نباشد، حرفشان باهم گم میشود در تضادهایشان،
آئینهاشان میشکند به بیملاحظگیها..
آدمی که طعمش تنهاییست ، نمیتواند با کسی که مدام دوروبرش شلوغست
و دستش راه تنهایی را بلد نیست، همدم شود
آدمی که اندازهاش عشقست و صداقت و دوستداشتن،
نمیشود قد کسی که به صرف لذت و سرگرمی نزدیک میشود به دیگری
آدمی که شیشهای ست، جفت نمیشود با آنکه سیمانی و آهنیست
هرچقدر هم دلشان بخواهد، نمیتوانند
آدمها عطر احساس و حالشان باهم فرق دارد...
تحملش زیاد ممکن نیست اگر هم بخواهند، دلشان زود زده میشود، زود کدورتی پیش میآید که تلخست
آدمها رفاقتشان هرچه باشد، اگر نتوانند نزدیکِ دل و احساس هم شوند، فاصله میشود ربط و حرفشان
و هیچ کلامی این زخم و خراش را مرهم نمیشود
نیلوفرثانی
با تو هرگز تباه نمیشوم
که هر روز
تـکه ای از مرا میبری و ُ
شعری نو
زاده میشود ...
نیلوفر ثانی
امانی نیست
دراین شتابِ نفسگیر
اگر نیایی
اگر نمانی
که میچرخاند آسیابِ علاقه را؟
چه میماند از
ترانههایِ پرواز؟
نیلوفرثانی
توباشی حال من خوب ست
حال جهان زیبا
تحسین ِبی چون وچرای عشقی
تعبیر ِخوش ترین رویا
نیلوفرثانی
گفتی که خوابم خوش ست
تنها با خیالِ تو
من از رویای بی تو
خوابم نمی برد..
#نیلوفرثانی