یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بنازم گُلی را که خارَش شدم

بنازم گُلی را که خارَش شدم
ریاضت کشِ روزه دارش شدم
به آغاز و پایانِ این ماه قَسَم
که توجیهی باید به جانان دهم
دریغ است که از ابتدا بگذرم
من این ماهو تا انتها می بَرَم
خجل آنکه باید به غایَت می بُرد
از این ماهِ رحمت پشیزی نَبُرد
به شعرم قَسَم
حال و شورم قسم
به هر فاصله
کز او دورم قَسَم
بجز او ندارم در این ماهِ عشق
که با او به ماهِ عسل میرسم

مهین بزرگپور سوادجانی

اگه فردا نبود

اگه فردا نبود
دیروز و امروزی نداشتیم
نگیم از ما گذشت
مایی که چیزی کم نذاشتیم


مهین بزرگپور سوادجانی

به دریا تکیه دادم غرق گشتم

به دریا تکیه دادم غرق گشتم
به اَبرا تکیه دادم برق گشتم
به زیرِ سقفِ چترم در خیابان
قدمها میزنم تا بند شه باران


مهین بزرگپور سوادجانی

کاش از روزِ ازل نبود عشقی

کاش
از روزِ ازل نبود عشقی
سیب مایه یِ دردِ سر نمی شد
آدم به حوا نظر نمیکرد
با زندگی دربدر نمی شد


مهین بزرگپور سوادجانی

شبیهِ تو یکی

شبیهِ تو یکی
گُلی نیست دیگه
اینو من نمیگم
زمستون میگه
کی گفته تو میمیری پَرپَر میشی
نمیمیری
میری تا سالِ دیگه


مهین بزرگپور سوادجانی

خُدا در عشق جاریست و

خُدا در عشق جاریست و
عشق در تو..
وَ من محوِ تماشایِ هر دو

مهین بزرگپور سوادجانی