ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آسمان آبی و
ابرهایی بس سپید
عطسه کوتاه باد و
راه کوههای جدید
دسته سار و کلاغ و
یک چمنزار نحیف
در میان سینهام
غوغای یک آه ضعیف
رد برفی مانده بر بالای کوه
همچو یک خاطره که میماند به روح
بیهوده بود هرچه زدیم ما بر درش
زندگی افسانه بود و
قصهها پرداختیم
از برای ساختنش
مهرداد درگاهی
عشق رودی بی سرانجام
رسم تلخی لخت و عریان
عاشقی مضراب یک ساز کهن
خود نمیزد میزدندش ناگهان
رسم و راهش باختن است
باید که پرسید از همه بازندگان
کوره راهی خشک و ناپیدا رهی
سر بلند کن تا ببینی این همه جاماندگان
عشق از برای پرسه در شبهای سرد
یاد یک رویای رفته در تب نیمه شبان
عاشقی کردیم و دیدیم آخرش
هرچه داشتیم بگذاشتیم بهر یک خط نهان
مهرداد درگاهی
چشم برگیر از اندوه باران
دل به دریا بزن
پای بگذار روی برف زمستان
بی خیال باد و قاصدک
عطر گل یاس و شاپرک
پر بگیر و زندگی آغاز کن
دوران سرخوشی را ساز کن
با من بیا تا مرز فتح آفتاب
تا شبهای پر ز نور ماهتاب
لحظهها را جاودان کن از برای زندگی
این من ویرانه را آزاد کن از سرای
خستگی, افتادگی, درماندگی
مهرداد درگاهی
هر شعر من ترانه ای
جاری چون
رودی هزاران ساله
انگار که
هزاران سال است
که دوستت دارم
مهرداد درگاهی
در مطلع یک صبح قشنگ
زیر رگبار تب خاطرهها
درگشودی و قدم بگذاشتی
بر بلندای شب فاصلهها
دستم بگرفتی تو بردی با خود
تا همهمه صدای آن قافلهها
من مست شدم شاد گریستم
رفتم به تمنا به بر آیینهها
آکنده شد این جان وجودم
دل به دریا زدم از بهر تن حادثهها
مهرداد درگاهی
شبی دیگر است و
آغوش تو باز و
من در پناه امن تو آسوده
زمان خواب
زمین رام
شهر در لاک بیهوشی
منم بیدار
منم هوشیار
نفسهایت بسان موج بر ساحل
سر انگشتت بسان شاخهای ساکن
هوا در گردش است و
من به آهنگ تمنا
روح میبازم
همین جا مینشینم
تا که سر برداری از خواب
تا ببینم آن دو چشم و آن دو ابرو
تا ببارد بر زمین خشک من
ابر خیالت
بسان روز نوروز
مهرداد درگاهی
ماه من
با خود ببر مرا
تا مرز آسمان
نیمه تاریک خود را بگشا
ماه من
باز بیدارم امشب
باز مینالم امشب
باز تن برگشوده
باز مرغ خیالم پر گشوده
ماه من
قدری بیا
رویای شیرینم ببین
گلهای سرخم را بچین
ماه من
دست زمین بیداد کرد
آشفتگی بنیاد کرد
جان از تنم آزاد کرد
ماه من
قدری بیا
قدری بیا
مهرداد درگاهی
آی مرغ دریایی
به هوای دل یار
پر بگشا
چشم برگیر ز خواب
برو با نسیم دریا
برو تا مطلع خورشید
بگو از ساحل امید
بگو از سبزه و آب
آی مرغ دریایی
بال بگشا
برو آنجا که ندیدست کسی
دلم اما آنجا
آرمیدست بسی
مهرداد درگاهی