یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عشق ما بود چون آتشو شمع

عشق ما بود چون آتشو شمع
من چو آتش بودمو تو همچو شمع

آتش عشقم تورا در بر گرفت
عَطش لطفت برایم شد طمع

نور این عشق خانه را آباد کرد
آتشِ این عشق شمع را آب کرد

شعله چون شمع را بِدید بیتاب شد
ناله کرد از عشق خود بیزار شد

نغمه ای از شمع میرسد به گوش:
سوز این عشق را گرفتی تو به دوش

شمع با لبخند کم کم جان داد
آتش هم از دوریِ شمع شد خموش


مهدی سنایی

دیدگانی گوارا از غم مرد

دیدگانی گوارا از غم مرد
تحفه ای بود ز بارِ اینهمه درد

در پی خالق گریزان از خَلق
خُلق تنگ میبودو با جامعه سرد

زیر بارِ سختو سنگین فلک
نشکستیم مدرکش هم این ترک

هرچه از دست رفتو می آید به پیش
هرچه باداباد سنایی ، بدَرَک

مهدی سنایی