ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
قهر میکنیم تا بفهمانیم دوستش داریم،
گریه میکنیم تا بگوئیم دوستش داریم،
میرویم تا بفهمد دوستش داریم...
خیلیها عاشقند،
اما شاید مترجمان خوبی نباشند!
کاش "دوستت دارم" ،
همان دوستت دارمِ ساده بود....
همراهت می آیم تا آخر راه
و هیچ نمی پرسم هرگز
با تو اول کجاست؟
با تو آخر کجاست؟
+عباس معروفی
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفس های کتاب خانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند...
عباس معروفی
من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همهی تاریخ است؟
و چرا آدمها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچ کس نیستم.
از کتابِ سال بلوا
عباس معروفی
همچو یک ساز در آغوشمی
مینوازمت نرم و آرام
در نفسهایت میچرخم و
لایه لایه اوج میگیرم...
#عباس_معروفی
دلتنگی
یعنی فکر کردن به پرواز
به خندههای بیدلیلت در راه خانه
نگاههای "مال خودمی"ات در جمع
دلتنگی
یعنی کش رفتن آدامس جویده ات
و غوطهور شدن در طعم لب هات
دلتنگی
یعنی چشمهای تو امشب سرخ بود
و چشمهای من خیس...
"عباس معروفی"