ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
فرقی دارد کجا باشم؟
خندان در آیینه
یا منتظرت کنار پنجره
هرجا که باشی
در آغوش منی
خودت هم این را میدانی...
عباس معروفی
از دلتنگیت کجا فرار کنم ؟
معمار هیجان
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟
کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟
کجا بخوابم که صدای نفسهات بیاید ؟
کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم ؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی ؟
کجایی ؟
کجایی که هیچ چیزی قشنگتر از تماشای تو نیست ؟
کجا بمیرم
که با بوسههای تو چشم باز کنم ؟
نارنجی وحشی
کجایی ؟
عباس معروفی
به انگشت هایت بگو
راه بیفتند روی صورتم
توی موهام
قدم زدن در این شب گرم
حالت را خوب می کند
گل من
گاهی نفس عمیق بکش و
نگذار تنم از حسودی بمیرد
عباس_معروفی
قشنگی زندگی
یکیش موهای توست ...
گل من !
نه این که راه بروی باد را پریشان کنی ...نه !
در آغوشم بخوابی
که موهات را نفس بکشم ...
آرام در باغ روحت بچرخم
در بهشت پرتقال و نارنج
و قشنگی بودنت را به تنت بگویم ...
عباس_معروفی
گاهی وقتها باید
رفت، رفت، رفت
یک خیابان دراز را گرفت
تا آخرین نفس رفت
پیچید به یک کوچهی باریک
و ناپدید شد...
عباس معروفی
چقدر بی تو
از خواب بپرم
شیشه آب را سر بکشم
چیزی از پنجره بپرسم؟
چه بپرسم دیگر؟
خواب مرا نمیبرد
می آورد ، تو را میآورد
بی آن که باشی...
عباس معروفی
صورتم را به شانهاش گذاشتم و گفتم:
دوست دارم ماه من و تو همیشه پشت ابر بماند و هیچکس از عشق ما باخبر نشود.
آدمها حسودند
زمان بخیل است
و دنیا عاشقکش است.
عباس معروفی
سال بلوا