یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عشق را باید با تمامِ گستردگی‌اش پذیرفت،

عشق را باید با تمامِ گستردگی‌اش پذیرفت،
تنها در جسم نمی‌توان پیدایش کرد،
بلکه در جسم و روح و هوا،
در آینه،
در خواب،
در نفس کشیدن‌ها ..
انگار به ریه می‌رود
و آدم مدام احساس می‌کند بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود.


عباس معروفی

نفسش بوی باد می داد .

نفسش بوی باد می داد .
بوی باران خنک بود
و دهانش بوی چوب میداد
و من یک باره میان دست هایش شعله ور می شدم ..

زمستانی ماندگار

زمستانی ماندگار
و من
در انتظار شکوفه های گیلاس،

نه باغی
نه باغبانی...

عباس_ معروفی

دستمالم کجاست؟

دستمالم کجاست؟
می خواهم
اشکهایِ قرنِ خسته را
پاک کنم...


عباس_ معروفی

چشم هایم گواهِ بودنت،

چشم هایم
گواهِ بودنت،
وقتی
خیال می بافم...


عباس_ معروفی

خواب من را نمی برد

خواب
من را نمی برد
تو را
می‌آورد،
تو را می آورد
بی آنکه باشی ...

همانقدر که نرگس پیام‌آور بهار است،

همانقدر که نرگس پیام‌آور بهار است،

تو بهارآور خیالی

گفته بودم؟


عباس معروفی

‌آیا کسی می ‌توانست بفهمد که

‌آیا کسی می ‌توانست بفهمد که دوست داشتنِ او چه لذتی دارد
و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می ‌کند؟
آدم پُر می‌ شود، جوری که نخواهد دلش برایِ آدمِ دیگری بلرزد...