ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
" دوستت دارم " را
در دستانم میچرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هر وقت میخواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهای تو بدوزم.
عباس معروفی
روزگار نکبتـــی شده
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺩﻟﺶ میخواهد
ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮهﻫﺎﺵ ﭼﻨﮓ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ
ﻭ ﺁﻧﺠﺎﻫــــــــــﺎ ﺩﻧﺒــــﺎﻝِ ﭼﯿـــــﺰﯼ ﺑﮕﺮﺩﺩ
عباس معروفی
حضورش برایم هیچ اهمیتی نداشت
اما غیبتش خیلی آزار دهنده بود...
همیشه بهانه ای هست ..
شکوفه ی بادام
غم ِ چشم هات
خندیدن ِانار
و اینهمه بهانه
که باز خوانده شوم
به آغوش ِ تــو
و زمین را کشف کنم
با سرانگشت هام ..
زمین نه ،
نقطه نقطه ی " تَـنَــت "
#عباس_معروفی
فرقے دارد ڪجا باشم ؟
خندان در آینـہ یا منتظرت ڪنار پنجرہ ...
هرجا ڪـہ باشے در آغوش منے
خودت هم این را مے دانے !
" عباس معروفے "