یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از ما مپرس حاصل مرگ و حیات را

از ما مپرس حاصل مرگ و حیات را
در زندگی به خواب و به مردن فسانه‌ایم

صائب تبریزی

از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه

از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه
شد‌ چشم من خراب ِ‌دل و دل‌ خرابِ چشم ...
صائب تبریزی ...

که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟

که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟

که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟

عبث ای ابر زحمت می دهی دریای رحمت را

به صد طوفان غبار از خاطر ما برنمی خیزد

غبار خاطری دایم به چشم پرده می پوشد

که می گوید که گرد از روی دریا برنمی خیزد؟

اگر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد

کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی خیزد

کدامین شب خیال خال او در سینه می آید

که مانند سپند از جا سویدا برنمی خیزد

چون نباشد دل به جای خود، زره دام بلاست

چون نباشد دل به جای خود، زره دام بلاست
اهل جرأت را لباس جنگ، پیراهن بس است

#صائب_تبریزی

گر بدانی که چه خون می خورم از دوری تو

گر بدانی که چه خون می خورم از دوری تو
تا به غمخانه من‌ پا به حنا می آیی...

#صائب‌_تبریزی

وقت آن کس خوش،که چون برق از گریبانِ وجود

وقت آن کس خوش،که چون برق از گریبانِ وجود
سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت

برق را در خرمن مردم تماشا کرده‌است

برق را در خرمن مردم تماشا کرده‌است
آن‌که پندارد که حال مردم دنیا خوش است

#صائب_تبریزی

شود جهان، لب پر خنده‌ای، اگر مردم

شود جهان، لب پر خنده‌ای، اگر مردم
کنند دست یکی در گره‌گشایی هم