یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وقت بیداری خاک است خبر می آید

وقت بیداری خاک است خبر می آید
گل به وجد آمده از خاک به در می آید

عاقبت دغدغه غربت ایام گذشت
موسم شبنم و آهنگ سحر می آید

چشم گل را نم شبنم نکند تر هرگز
که ز لبخند سحر، اشکِ گهر می‌آید

صبح، خورشید ز جام شفق افشان کرده
خونش اندر قدح لاله چو زر می‌آید

بر سر دار نمانَد سر عشاق مدام
باده نوشند ز تاکی که به بر می آید

چشم مستان ز خمار شب هجران وا شد
به صبوحی که تو گویی چو شکر می آید

دل ز غم بگسلد ار یاد رخش افتد باز
کز پس پرده غمش، همچو قمر می‌آید

شب هجران به سر آمد، سحر از راه رسید
دلبرم با رخ چون مَه ز سفر می‌آید

ماتیار آنکه شب اندر پی شب گریان بود
مژده ده کو سحر از شوق به پر می آید


رامین اسدی

کربلا همچون نمایش نامه دنیاستی

کربلا همچون نمایش نامه دنیاستی
نقش های زندگی در بطن آن پیداستی
هر کسی نقشی گزیند بعد ایامی رود
صحنه تا روز اَبَد پیوسته پا برجاستی
شمر اگر روزی قدم در صفحه تاریخ داشت
رفته اما هر زمان شمری به خود می داشتی
هر که عاشق شد شود همرنگ با معشوق خویش
شیعه باید پای خود در کربلا بگذاشتی
کم نباشد چون یزید و شمر و خولی هر زمان
رستگار آن کس که بر جور و ستم برخواستی
جسم دنیا دائماً آلوده و مَشیِ حسین
نسخه درمانِ بر امروز و هم فرداستی


رامین اسدی