یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سالهای پیش، قراضه ای مثل پیکان داشتیم

سالهای پیش،
قُراضه ای مثل پیکان داشتیم
جمع مان جمع بود
و گاهی هم مهمان داشتیم
بوی قرمه سبزی بود در خانه ها
اما هر روز املت و نان داشتیم
از سفر ،از تور چین و ترکیه
از نروژ و دهلی ، این خبر ها که نبود
لاقل سفری تا ته استان داشتیم
ثلث اول،ثلث دوم و سومین ثلث هم بود
همیشه امتحانات فراوان،فراوان داشتیم
حمامی اگر بود آن زمان در خانه ای
تشتی سیاه و بشکه ای
در خیال اما احساس وان داشتیم
پای آدم ها در خانه و
در جمع شلوارک ها نبود
در خیابان اما تنبان ها داشتیم
آن زمانها که گذشت....
فقر و فلاکت ها گذشت...
ولی دلخوشی ها را در نهان داشتیم
حرفی هم از کود نی،
از کافری،
از دین و از مذهب اصلا نبود
بی نهایت ولی مسلمان ها داشتیم.


حاتم محمدی

تو دیوانگی مرا ؛ فقط دیدی

تو دیوانگی مرا ؛ فقط دیدی
وقتیکه دیوانه بودم
هرچند باعثش
خود، خودت بودی
ولی عوامل دیوانه شدنم را که ندیدی؟
باز دیوانه وار
خر وار
خروار؛
هنوز هم بی محابا؛
و بی عار،
به تو می اندیشم.


حاتم محمدی

تو دیوانگی مرا ؛ فقط دیدی

تو دیوانگی مرا ؛ فقط دیدی
وقتیکه دیوانه بودم
هرچند باعثش
خود، خودت بودی
ولی عوامل دیوانه شدنم را که ندیدی؟
باز دیوانه وار
خر وار
خروار؛
هنوز هم بی محابا؛
و بی عار،
به تو می اندیشم.


حاتم محمدی

تعبیر من از وحشت شب نیست

تعبیر من از وحشت شب نیست
دلگیری من از وحدت عرب نیست
باور کن من و تو همه باهم هستیم
این تب ،باور کن از ظلمت شب نیست


حاتم محمدی

مراقب سایه ت باش

مراقب سایه ت باش
بی نشان دنبال تو میگردد
وقتیکه انتقاد به اعتقاد
میکنی مراقب انتظارت باش
مراقب رفتارت باش
وقتی که اعتنا به اعتقاد ت میکنی
مراقب ایمانت باش
به چه درد میخورد کلام تو
وقتیکه انتقاد تو
انعقاد لخته خون در رگان دین من است
کمی با خود بیندیشد
آیین من بر پایه ی باد و هواست
بدانجا باید می‌رفت
که سایه ی تو
بیشتر مراقبتًٰ می‌بود.

حاتم محمدی

مکن کج راهی،عاقبت نادان خطابت میکنند

مکن کج راهی،عاقبت نادان خطابت میکنند
مکن لج بازی،بی عافیت گویان عذابت میکنند
واقعا نادان مباش،زخم ها را مرهم ی بگذار
آتش پرستان،سرخ زغالی در دیدگانت میکنند


حاتم محمدی

اگر گم کرده کلامم را

اگر گم کرده کلامم را
نگاهم به نگاهی که ندارد احساسی
گناهم چیست ؟
خم کرده دو دستانم را
زوری که به بازو ندارد قرصی
گناهم چیست ؟
کم کرده توانم را
چیز های سر راهم می سازی
گناهم چیست ؟
سم کرده زبانم را
سر لج باشد هم می با زی
گناهم چیست ؟
جم کرده بسا طم را
قوز کرده پشتم
و پناهم کور از بی احساسی تو ست
گناهم چیست ؟


حاتم محمدی

خاطره ی از دوست،که از یاد رفت

خاطره ی از دوست،که از یاد رفت
مانده تا ابد و از یاد نخواهد رفت
گاهی به او فکر میکنم و نمیدانم
چه شدثَمن مُلک او، چرا بر باد رفت


حاتم محمدی