یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سالهای پیش، قراضه ای مثل پیکان داشتیم

سالهای پیش،
قُراضه ای مثل پیکان داشتیم
جمع مان جمع بود
و گاهی هم مهمان داشتیم
بوی قرمه سبزی بود در خانه ها
اما هر روز املت و نان داشتیم
از سفر ،از تور چین و ترکیه
از نروژ و دهلی ، این خبر ها که نبود
لاقل سفری تا ته استان داشتیم
ثلث اول،ثلث دوم و سومین ثلث هم بود
همیشه امتحانات فراوان،فراوان داشتیم
حمامی اگر بود آن زمان در خانه ای
تشتی سیاه و بشکه ای
در خیال اما احساس وان داشتیم
پای آدم ها در خانه و
در جمع شلوارک ها نبود
در خیابان اما تنبان ها داشتیم
آن زمانها که گذشت....
فقر و فلاکت ها گذشت...
ولی دلخوشی ها را در نهان داشتیم
حرفی هم از کود نی،
از کافری،
از دین و از مذهب اصلا نبود
بی نهایت ولی مسلمان ها داشتیم.


حاتم محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد