ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
پروانه برقص و بمان رقاص
گر گفتند دیوانه ای بگو باشد
گر تخریبت کردند
گر خندیدند
گرز سرت کوباندند
گر بالهایت را کندند…
همچنان بمان رقاص
اینجا انسان های عاقل دیوانه میشوند…
رقاص میشوند..
مست میشوند…
آری تویی انسان
تویی هوشیار
تویی دانا…
باقی دیوانه تر از آن بودیم که دیوانه شویم…
ای پروانه
برقص و بمان رقاص
در این کلبه ی محزون جهان
که شاد بودن به هر قیمتی هنر است…
آنیتا رستم پور
قلوب جهانم پر زخون است
دل بی جان من از جنون است
بی زبان گویم از این زبانم
روزگارم روزی بر من جرون است
از گذر های این باغ بهاران
وجودم خالی از شجر درون است
در صدای شاعران بی شعر
یک غزل از شعرتو گرون است
آنیتا رستم پور
تو خورشیدی و من دورت میگردم
تو روشنی و من همراهت میگردم
تو از زیبایی دنیا زیباترینی
من بی تو آواره ...به دنبالت میگردم
شاید مدار من محدود نباشد
من در تمام خواب به رویایت میگردم
هم جوشیت زیباتر از هر حدیثی ست
این محبتت زیباست من به قربانت میگردم
تو غزل افسانه ای در زندان عشق
من بی جان... در زندان.. شاعرت میگردم
من در شکافت عشق گوشه ای افتاده ام
تو پیوند زنانی من به فدایت میگردم
ای غزل افسانه پرجوش و زیبا
من در جان تو کجایت میگردم؟
آنیتا رستم پور
فریاد میزدم
به شنیداری که کر شده بود
نگاه میکردم
به چشمانی که کور شده بود
نوازش میکردم
به آغوشی را که ارزو شده بود
باران میدادم.. به خاکی که دران مرده خاک شده بود
آنیتا رستم پور
ای بارانی ترین تابستان
ای خشک ترین جنگل
ای خنده دار ترین گریه
ای آشکارترین مخفی
میدانم...
میدانم...
همه مان پرازکویر های آفتابی که مخفیانه میگریست هستیم
آنیتا رستم پور
رویا میبافتم ...
رویایی از جنس تور....
توری که از هر بافتی که در آن میزدم
تو را درآن گره میزدم....
گره ای که پاره نشود... گسسته نشود....
دریغا
که نمیدانستم..
تو برای گذر کردن از سوراخ های تورم هم میگذری....
و من سالها در گره های اشک تور تو غرق میشوم
آنیتا رستم پور