یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خورشید طلوع می‌کند،

خورشید طلوع می‌کند،
موج‌ها به آسمان می‌پرند،
دریا جوش می‌زند،
و من در میان این جوش و خروش،

رنگ‌ها را به بوم می‌سپارم."

گوهرسادات سالاری

دل در گروءِ تو داده بودم

دل در گروءِ تو داده بودم

خوشحال ازین حالی که بودم

در فکر و خیالِ باطلِ خود

دنیایی از غزل سرودم

گویی که درین دنیایِ باطل

عشقِ تو فقط مرا بود حاصل

راضیه براتی

عشق ترین عشق......

من اگر بشنوم هر روز صدایت را جان
باز هم دلتنگم
ذوق دیدار تو را جان به دلم هر لحظه به تمنا دارم
تب آغوش تو دائم به تمامم باشد
دل و جان بی وقفه بغل اَمن تورا می طلبد
شوق  دست آری دستان تورا
نشود  داد ز دست
حضرت دلخوشی بی وقفه
یخ‌کند واژه بدون تو به جان شعرم
گل واژه........
گل بی تا....
گل جان....
تو تمنای تمامم هستی
تو‌شدی شعله به جان و همه ام
وتنور شعرم
شعله هایش زنگاهای شرر بار تو جان
همه دم شعله ور است
حضرت دلنوشم
عشق و دیوانگیم را به تو‌مدیون شده ام
جان‌جانی و تو جانان منی
عیش جاوید منی
جذبه ی جذابم.........
نفسم بند به هُرم نگهت
تک‌ِ دل ....
شاه نشین جانم
تو‌چه می دانی که
چه نهان در خود توست
به یقینم‌که نمی دانی جان
گوهر بودن تو در من دیوانه چه کرد است و‌چهاخواهد کرد
سمت چشمان تو‌ غوغا که نه جان
محشر عظمایی
به تمامم برپا
زهمان ان نخستین کرده
من تسلیم فقط می گویم
جان‌جان‌.........
جان‌جهان.........
عاشق تو هستم
عشق یعنی که تو باشی و غزل
آنهم از سمت خمارین نگاهای پر از معرکه ات
و من و شوق تماشا در تو
بی سبب نیست که دائم خواهم
از تمامم به تو با جان گویم
حضرت دلخوشی بی وقفه
ناز دل.......
عشق ترین عشق......
ترین شعر جهان........
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستت می دارم

حسین گودرزی

زخمم ترک کرده بیا درمون من باش

زخمم ترک کرده بیا درمون من باش
مرهم بنه آهسته بر دردم نمک پاش
مجنونم و درمان پای خسته می خوام
افسون رویاهای داغ خسته می خوام
بابا بیا بوسه بزن بر گونه ی من
مادر بیا آغوش گرمت رو بیار ،غم رو الک کن
ما دل سپردیم از همه رویا به دریا
دریا کجا آن موج های بی صدا کو
افتاده ام از پا به دام درد و محنت
اشکم کجا ،دردم کجا انگیزه ام کو
امید را گم کرده ام ،اما دلم باز
دنبال چشمان تو می گردد ،خبر کو


الهه رزاز مشهدی

بیا و جسم و جانم را تمام دین و دنیا شو

بیا و جسم و جانم را تمام دین و دنیا شو
برای پوچی دنیا بیا مفهوم و معنا شو
منم آن قایق تنها، شکسته خسته بر شن‌ها
ّبیا ناجی رهایم کن، برایم موج دریا شو
من آن مجنون محزونم که از اندوه دلخونم
بیا در قلب مجنونم، همان لیلای تنها شو
به شامِ تیره‌ی ممتد، ندارم جز غم و حسرت
بیا ای مهرِ جان‌پرور، طلوعِ صبحِ فردا شو

گل خورشید پژمرد و سپاه شب مسلط شد
بیا و نور امیدی به شام تیره ی ما شو
اگر رویای من باشی، از این رؤیا نمی‌خیزم
برای خوابِ نوشینم، بیا تعبیر زیبا شو
دلِ عابر به جز کویت، پناهی را نمی‌جوید
بیا و جانِ عابر را تو مأوا شو، تو مأوا شو

مهدی رنجبر

بوی باران

بوی باران
بوی خیسی خاک
بوی عاشقی
بوی با تو بودن
بوی ترنم نگاهت


عطر گیسوان تو
عطر لبخند مهر تو
عطر ترانه های ماندگار تو
عطر گل یاس وجود تو
عطر مستانه ذوق تو

مستم کند و حیران شوم
آتشم زند و شعله ور شوم
مجنونم کند و آواره شوم
خانه به دوشم کند
و محتاج آشیانه ات شوم
به یک نظرت
در بدر کاشانه شوم

بیا بنشین در بر دوست
بیا بگذر از این گذر دوست
بیا و بنشان نام خود بر قلب دوست
که هر آنچه دارد این دوست
ز روی پری چهره توست ای دوست

پای بنه بر دیده منت من
پای نگذار بر خواهش تمنای من
پای نهاده بر کلبه چوبی ذهن من
پای تو بر این باور شیرین زبان من
پای سرنوشت ، نوشته بر طومار عشق من

می گذرم بر این چند روز مانده
می‌گذرم بر بازار عاشق کشان
می گذرم بر تارک دنیای ، گذران
می گذرم با تو در کلک خیال انگیز
می گذرم با همه خواستن های تو

شادم و مسرور که یافتم تو را
شادم و خرسند که عاشقم با تو
شادم و خندان از این بزم عاشقانه
شادم و مغرور که چون تو را دارم و بس
شادم بر این لحظه که دگر ندارم هیچ آرزویی

حسین رسومی