ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شنیدم که آهنگر شر و شروری به عهد قدیم
بتافتی زفولاد سردشمشیر بران درون جهیم
در این راسته بازار کسی را رضا وامانی نبود
فروخته به هر قیمتی مصنع و زندگانی نمود
به وقتی دگرگون شد ان پس، خدایی شناخت
ره کامیابی گرفت و پی نام نیکی شتافت
همی ساخت شمشیر ودشنه دراین کارزار
نیامد درم هیچ، خریدار به دکان و بازار
بیامدیکی دوست به حجره زحالش بگیردخبر
که آهنگرش گفت زکارو به سختی بگاهی ضرر
بگفتا رفیقش نخواهم که ایمان زدایم تورا
ندارد دکانت چو پیش،دخل وخرجی چرا
ازان پس که دیگر ره راستی گرفتی به پیش
گداختی روانت به سختی رسیدی به خویش
چرا رونقی نیست به کارت همی تنگ دست
ازاین حکم دادار چه سری میان تواوهست
سکوت کمی کرد آهنگر وگفت جانا رفیق
بگویم تورا این چه رازی است بر من دقیق
چو پولاد سرد آورند بر دکانم گدازم همی
وزان پس بکوبم به سندان که گیرد خمی
به آبش برم تکه فولاد اخگر که سرد ایدی
مرا درد بی حد وزان حرم آتش به سرامدی
اگر کوره آتش نمی داد یک سر،به فولاد سخت
میان ضربهای پتکم ترک خورده ومی شکست
چو آهن شکست وقراضه، ته دکه ام سربرد
من اینسان میان همان پتکم و سندان ونبرد
چو سختی فزاید تو را دهر،نشکنی چاره هست
بدانی که این زندگی هم بسان همان کوره هست
ندارم زپروردگار علیم و حلیم ،شکایت که اوست
همی میگدازد به سختی که بران شوم خیرازاوست
امیر شکوهیان