ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
درونم آتش وبیرون چوبرگ زردپاییزی
زمن غافل شدی و می به کام دیگران ریزی
پناه بردم به آغوش خودم تا در امان باشم
ولی زیبایی شهر دوچشمانت چه چشمان بلاخیزی
سکوتم روزه ی صبرست و زخمی در گلو دارم
کمربستی به قتل من چه پایان غم انگیزی
تبی انداخت برجانم عقیق سرخ لبهایت
شمیم عطر لبهایت عجب هرم دل انگیزی
بزن از شیشه ی جانم خماری را فزونش کن
که تا از شیره ی لعلت تراود عطرپالیزی
حسابت پاک باید تو سرها سربراه داری
توکه بادیگران رقصی و باما درنیاویزی
دوای درد ما شاید سلامی بود ولبخندی
ولی حسرت به دل مُردیم ز هر تزریق وتجویزی
اگر تکراری وحشوست ز من این شعر پاییزی
مکرر کی شود جامی که از لعل لبت ریزی
بزن مطرب به تار دل سرانگشت ترنم را
شب ما کی شود آخربه آهنگ شباویزی
دوستتدارم
زبان مشترک عشق
سنگ محکی برای تعیین عیار الماس دلدادگی
یا الفبای به تو رسیدن
اگر سیاهی شب نبود
ستارگان را مجال درخششی
در این کویر ماه کُش نبود
گردنم باریکتر از مو
در مقابل ناعدالتی نگاه تو
اما
سرپنجه ی احساسم را
رخصتی ده
تا از لابه لای شب آبشار گیسویت
چون ستاره ای بدرخشد
اما
گویی
این سراب عشق تو تشنه تر از آن است که مرا سیراب کند
رضافرازمند