ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بــگـویــم کــلامــی ؛؛ بـــدون اِطالــــه ..
جــواز مـکافـات ؛ بــه مــا شــد حـوالــه
مـن عـنــوانِ دیـبـاچـۀ سـوگـم ، ایـنـک :
مــقـالــه نـویـسـان ؛ نـوشـتـنــد مـقـالــه
مــنــم تـاکِ نــوشْ بُــتـۀ خــوشـگــوارم
ز شُــربِ شــرابـم بـشــد مـسـت پـیـالــه
مـنـم مـردِ رنجش ؛ فـروخـوردهْ بُـغضَـم
دلازار و جـانسـوز و مـولـکـول نـالـه
منآن رنجکشی نزدِ بغرنج ،مُچ انداخت
گره خورد مُچَم با مُچَش گـشت مچالـه
من آنم که بدخـواه ؛ به گِـردَش احـاطـه
هــمـانـنــدِ خــار و خَـسَــک دورِ لالـــه
چه رَشک و چه غبطـه نبـردم ، نخوردم
به گلـبـخـت که او را ؛ بـسـوزانـده ژالــه
گـشـود چـشم چـاکـرای ذهنـم ، بدیـدم :
جـهان را چو سـطل و نـهان را زبـالـه
سَــرَنــدِ درسـت و کـجـی را تــکانــدم ..
به دردخـور گـذر کـرد و پَسـمانْـد نـخالـه
یزدان ماماهانی
برای من تو می مونی مث احساس یک عاشق
مث آبی واسه ماهی ،تویی ساحل منم قایق
دلم می خواد مث آیینه همه جا روبروم باشی
می خوام تا وقتی که زنده م فقط تو آرزوم باشی
بگو که حرمت عشق و فقط منم که می شناسم
بگو تب کنی میمیرم اینا که چیزی نیست واسم
مثل تولد شعری توو بطن ذهن آشفته ام
من این شعر را برای تو برای چشم تو گفتم
تو گفتی که دوست دارم منو رو رویا سوار کردی
دارم میمیرم از عشقت ببین با من چکار کردی
تو وقتی که می خندی،خدا همرات می خنده
هوات بد جوری دل چسبه مث آخر اسفنده
تواز سمت خدا میای اصلا شاید، .......نمی دونم
فقط می دونم دوست دارم نباشی من نمی تونم
سیدرضابنایی
شرح است و دراین عالم عشق توبسان کردند
سربسته سخن گفتیم و درد تو به جان کردند
کم بود و سر شتم شد در کار سراغ از عشق
غم بود و نوشتم گشت در خلصه پران کردند
عشق از من و شعر از تو در عشوه گری فندی
نوش از چه لبی هم شد درنطفه خزان کردند
هم جوش تومن بودم پرکن لب وجان ازعشق
ساکن بدلت هم گشتم هر نقطه نشان کردند
باز آی و به سمت عشق خیر ازتو ثبوتم گشت
نیک است و قوام از عشق درجثه پران کردند
بنشین و بخوان ازکشت باجعفری افشان کن
شرح ازشب عشقت کن درکشت تو آن کردند
علی جعفری
از سلامی که جوابش جان باشد، خسته ام......
از عیان خود نهان دگران، خسته ام.....
حال و احوال رسم ادب، ارث من است....
ذهن بیمار، علاجش خار بدستان من است.....
سخن کهنه چو گفتم، به دادم میرسد.......
راست باشی، میوه ی نارس بدستت میرسد......
علی اصغر محمدی له بیدی
بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز
با عشق تو زیباست گُل افشان و دلاویز
قلبم شده صد پاره نگارا به یقین هست
تیرِ مژه ات تیز تر از خنجرِ چنگیز
اعجازِ نگاهِ تو ، مرا می کُشد ای عشق
لبخند بزَن ، کاسه یِ صبرم شده لبریز
روح از بدنم رفت همان دَم که تو رفتی
چندان که شدم سردتر از موسمِ پاییز
دیشب من و مهتاب به یادِ تو نشستیم
ناهید رسید از رَه و پروین و زُحل نیز
با آمدنت باز به جسمم تو دَمیدی
من زنده شدم مست تو و شاد و سحرخیز
تا خانِ ششم رفتم و با دیو به عشقت
در مرحله یِ هفت شدم سخت گلاویز
از کوچه یِ الهام ندا داد که ای دوست
تا وصل دهد دست زِ اغیار بِپرهیز
علی باقری
دوست دارم چشم های تو شود آیینه من
مهربانی خوش زبان ملک سیاهی خانه من
دوست دارم صبح آدینه میان موج باشم
موج موهای بلندت هر زمان بازیچه من
رعد و برق اشک هایت میشکافد آسمان را
خنده های چون شراب تو بود آدینه من
دست های حق تمام رشد با دستت گره زد
چشم هایت مرحم عمق غم پارینه من
چون سکوت از چاه بیرون میشود فریاد هایم
گیسوانت چون پری مرضیه ی راضیه من
عرفان مصدقی