یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز

بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز
با عشق تو زیباست گُل افشان و دلاویز


قلبم شده صد پاره نگارا به یقین هست
تیرِ مژه ات تیز تر از خنجرِ چنگیز


اعجازِ نگاهِ تو ، مرا می کُشد ای عشق
لبخند بزَن ، کاسه یِ صبرم شده لبریز


روح از بدنم رفت همان دَم که تو رفتی
چندان که شدم سردتر از موسمِ پاییز


دیشب من و مهتاب به یادِ تو نشستیم
ناهید رسید از رَه و پروین و زُحل نیز


با آمدنت باز به جسمم تو دَمیدی
من زنده شدم مست تو و شاد و سحرخیز


تا خانِ ششم رفتم و با دیو به عشقت
در مرحله یِ هفت شدم سخت گلاویز


از کوچه یِ الهام‌ ندا داد که ای دوست
تا وصل دهد دست زِ اغیار بِپرهیز

علی باقری

عشقِ من این تویی یا که خواب می بینم

عشقِ من این تویی یا که خواب می بینم
تشنه کامم دوباره سراب می بینم؟؟؟

گویی اندر بیابان خشک و تف دیده
سبزه و سوسن و نهرِ آب می بینم

طاقتم چون به آخر رسید حسّی گفت
من دعایِ تو را مستجاب می بینم


بعد سرمای  یلدا و رنج  تنهایی
شاد و مستم کنون آفتاب می بینم

از غزل پر شده روح و جان و تنم
در کتابِ دلم شعر ناب می بینم

ای بهشتِ برین ای یگانه یِ من
لحظه ای رو مگردان عذاب می بینم

علی باقری