یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رفت ماه شب ، ستاره دید

رفت ماه شب ، ستاره دید
با خبر ستاره را از خواب خرید
گفت تقدیر من در دست شب
تا سحر ستاره را تا جان دوید


ازاده دهقان بنادکی

رنگ های بیشمار

رنگ های بیشمار
رنگین کمان است پاییز
غرق  شادی است مهر
سید حسن نبی پور

پیر دلی با جوش و خروش

پیر دلی با جوش و خروش
سینه را بشکافته از زجرِ نوش

دورش حلقه ایی گِرد از چاکران
بنشسته دست بوسان در آن زمان

اورا صد جهت را از صد طبق چون نور است
خاکبرسانی همچو ما در پیش او چون کور است

از دردِ یار کم کَمَک خود را کشید
ساغرِ زهر به نامِ همه اقیارنوشید

همه جام ها پر؛ رو به بالا سرازیر شد به یاد
حلق و دهان را پیش کشی دادم مبارک باد

هنیئا لک زنان نوش گفتند: باده ات نوش
سینه پر جوش و خروش ،بیقرارِ مدهوش

درکشیدم از ساقرِ آتش افروز پر خروش
که حکایتم چنین رسیده اس گوش به گوش

آن شیخِ سیه مستی که دردَش شد چاره اش
توبه پوریا بود که بد مستی شد شکستنش


پوریا یلدار

بگذار بگویند

بگذار بگویند
بی
نژاد  تا کلمات زایشگرت

از صندوقچه  چشمانت  بال بگیرند
و این تندیس  پر غرور را
بر دوش خسته کوچ بدرقه کنند
 من  هم هیچکسم با  آخرین برف  آب میشوم
 و  در  در نیم نگاه  اول ستاره صبحدم

با   شکوفه  گلسنگی بدنیا می آیم

رضا اهورایی

عشق من گناه جبر برسرمن نیست

عشق من گناه جبر برسرمن نیست

سلامی که باتو گم شود درعهدمن نیست

نمازی که با تو قضا شود سستی من نیست

روزه ای که باکام توفنا شود جرم من نیست

زکاتی که با تو رفع شود خسران من نیست


قرآنی که باتوترک شود حجران من نیست

معروفی که با تو نهی شود قصورمن نیست

شرابی که باتونوشیده شود زمزم من نیست

معشوق من این جمله بگفتم تا بدانی

عشقی که می پرستی خدای من نیست

علی اکبری

پاییز

پاییز
این همه دلتنگی
این همه به هم ریختگی
این همه زخم
این همه بی جانی
طوفان بلا
برپیکره ی شعر
واژه هارا
دست خوش
بادکرده است


سید حسن نبی پور