ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گفت مرا طرار پیری، کتابی بخوان
سوا زاسباب وتوشه کتابی بخوان
بگفتم زصبروحوصله، هستم تهی
تو این بی قراری ز حالم بخوان
گفت کتب ازکتابها نسخه کرده اند
تو از باغ عدم برگ سبزی بخوان
جدا ازمیدان رونویسان مقلد
توازوحی والهام زجانت بخوان
بگفتم سبب بی سبب نیست سبب
بپوی راه نیکان و اولیای عالی نسب
علی اکبری
چونیک دانی تواضع،تاخت است
تکبرهمان اولین خشت باخت است
هرآنچه گفتم یاسرودم سقوط بود
سکوت در عالم معنا صعود است
چوبینی جلوه ی دوست درجانداران
بدانی دوری ازدوست افسانه گون است
همی درعالم دنیا شاد بخندید
که گریه رونق شاه و گدا است
اگرآزاد بخندید یاگریست برجان عالم
اسیر عقل جزئی درکل یاراست
علی اکبری
گردعایم همه سود است بردگران
سفره ام خالی است از قوت گران
عمرمن سوخت درپای دلبرکان
رونقی بودجوانی نخریدند گران
هوس و عشق ونیاز قسمت تقدیرشد
بازی چرخ وفلک بهرما بود گران
جورزیباپرستی نکشد هر پاکباز
سوختم بس زر و سیم بود گران
آزاد که درقله ی صبر صابرشد
باحیابود گرنه خیرگی نبودهیچ گران
علی اکبری
عشق من گناه جبر برسرمن نیست
سلامی که باتو گم شود درعهدمن نیست
نمازی که با تو قضا شود سستی من نیست
روزه ای که باکام توفنا شود جرم من نیست
زکاتی که با تو رفع شود خسران من نیست
قرآنی که باتوترک شود حجران من نیست
معروفی که با تو نهی شود قصورمن نیست
شرابی که باتونوشیده شود زمزم من نیست
معشوق من این جمله بگفتم تا بدانی
عشقی که می پرستی خدای من نیست
علی اکبری
ازدور می نویسم کلامی بر دوست
که آموختم این طریق از دوست
پندهای تو برجان وتن خونین بود
لیک هرچه ازدوست رسد نیکوست
علی اکبری
اسرار ازل رانسزد که من بدانم
وین ضلع معما نتوانم من بخوانم
کاین پرده حجابیست بین من و او
چون پرده برافتد رواست که بخوانم
علی اکبری
توبه کن از فکرگناه،که بسیاربزرگ است
گرتوبه شکستی دان تنهاخدابزرگ است
عمری توشه ی راه خرج میخانه چوکردی
بشکن شیشه ی دل که جهادی بسیاربزرگ است
علی اکبری
آنکه از بهر یوسف چاه می کند
خدایش باخته بود که چنان می کند
دل کندن اگر حادثه ای آسان بود
فرهاد بجای بیستون دل می کند
علی اکبری