یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دلتنگِ بارانیِ شعر از تو نوشت زیبایِ من

دلتنگِ بارانیِ شعر از تو نوشت زیبایِ من
میل کسی نیست در دلش دلتنگِ مصلوبتْ ببین
تنهاییِ وحشت زده از شرمِ آغوشت گریخت
با من چه کردست حسرتت زیبایِ بی رحمم ببین
در مخملِ چشمانِ تو همبسترِ غزلْ منم
من را نمیخواهی بگو تنم امانت دارِ توست
تنهاترین روحِ شبم ، تصویرِ یک زن مانده در
این واژه هایِ بی امان توصیفِ زیباییِ توست
گفتند که کیست آن دخترِ پنهانِ واژه هایِ من
وسوسه یِ ویرانیِ معراجِ واژه ها کجاست
نگاهِ معصومِ که تاخت در معبدِ شعرهایِ من
روحِ آناهیتاست ببین این قلبِ مغرورم کجاست
مخلوقِ تاریکی تنم شد هرمِ آغوشت حرام
اما گناهی دلکش است تلفیقِ تاریکی و نور
بر انعکاسِ چهره ات این پنجره عاشق شدست
شرمگین از چشمان توست تلالوِ رقصانِ نور
شد هرزه یِ چشمانِ من سنگسارِ زیباییِ تو
نشکن طلسمم را که من محتاجِ این نیایشم
محرابِ آغوشِ تو و بکارتِ هراسِ من
من را به لب هایت سپارْ زیباترین نیایشم


نیما ولی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد