یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مردم هر دوره ، از روز و روزگار

درجوانی دل  وروح ، بی تاب بود
خدایِ جوانی  ساده و همیاب بود

دل عشق وصفا ،چشم هایم پاک پاک
گر اطاعت به عبادت  ،دُرّی نایاب بود

دررکوع وسجده ام ،بی غلُّ غَش
هرچندباریک ،  ولی پُر آب بود

دل در دل ودیدار با دلدارِحق
هم آرزو هم عشق هردو کمیاب بود

می خواند  دل  باروح وروان
عشق دردریایِ آب  کَم آب بود

من عابدو  او معبودِ والایِ من
چشم عابد به معبود بی خواب بود

من بنده  ی خاکی نافرمان او
اومعبودِ لایق و  دلش پُرباب  بود

مولای یا مولای گفتم شب وروز
ندا آمد مگر   دلت بی تاب بود؟

گفت دارم هزار ویک سئوالِ بیجواب
گفتا بپرسا زعشق ،کی بی جواب بود؟

عشق گوید تویی دروجود بی وجود
عقل  گوید روح در رَوان  ناباب بود

من  درمانده ام بین عقل وعشق
گرگزینم عقل ، عشق هم کمیاب بود

مردم هر دوره  ، از روز و روزگار
گر گزینند عشق را گویا ناباب بود

من پسندم هردو رادر رهِ عشق وهدف
سهل شود روح با روان  همباب بود

ای ولی خوش باش  به عشق ومستی
هرعاشق ومعشوق اندیشه ای  همتاب بود.


ولی الله قلی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد